دوشنبه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۸۳

نه خیر حسین آقا! هیچ دوستی ای کمرنگ نشده.
فقط من دیدم که اوضاع خرابه، ندا که پرید رفت، مریم و علی هم که با این وضع فجیع دارن ازدواج می کنن، بقیه هم که قربونشون برم...گفتم نکنه همین روزا یه دختری چیزی پیدا بشه منو تور کنه!
برای همین گفتم که آخزین حرفا رو بزنیم دیگه.تاریخ عروسی رو هم بعداً همین جا اعلام می کنم.

باور کن همین بود!

پ.ن: آقایون(و خانوما)ی محترم، انصافاً از این کلمه "یه دختری چیزی" خوشتون نیومد؟
کلی بار معنایی داشت .جایگاه رفیع زنان در ذهن من رو نشون میداد!

<$BlogItemCommentCount$> Comments:

At <$BlogCommentDateTime$>, <$BlogCommentAuthor$> said...

<$BlogCommentBody$>

<$BlogCommentDeleteIcon$>

<$BlogItemCreate$>

<< Home

عکسها:
غبار گذشته بر پنجره فردا Š

www.flickr.com
My Odeo Podcast

بایگانی کل


اینجا اسمش لینکدونی ه


2004-2006 Maahtaab ©

Template borrowed from Geir Landr? with minor changes