جمعه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۸۳
سلام......
من امشب از عروسی مریم و علی برگشتم. خوب بود .... خیلی خوب بود. جای همتون خالی بود.
مریم و علی هیچ شباهتی به عروس و داماد نداشتن.... خیلی باحال بود... علی همش دستاشو زده بود تو جیبش، (علی راضی باش دارم غیبت می کنم) همشم دستاشو تو جیبای کتش فشار می داد ، اون قدر که کتش کج شده بود!!!!!!!!!!!!!! تازه علی!!! من که شاهد بودم همش می خواستی دودر کنی ها..... تازه من خودم حتی یک صحنه دیدم که علی زبونشو درآورده بود. داشت به یک بچه کوچولو زبون درازی می کرد ..... مریم خانومی هم که کلی خوب بود.... خیلی ساده و یواش .... کلی با نرگس ( خواهر علی) هم دست شده بود.... خدا به داد بعضیا برسه!!!
خیلی خوب بود.... همه معتقد بودن خیلی به هم میان.
مریم و علی عزیز!!! عروسی تون هوارتا مبارک!!!! دوستون دارم......
لیلی
من امشب از عروسی مریم و علی برگشتم. خوب بود .... خیلی خوب بود. جای همتون خالی بود.
مریم و علی هیچ شباهتی به عروس و داماد نداشتن.... خیلی باحال بود... علی همش دستاشو زده بود تو جیبش، (علی راضی باش دارم غیبت می کنم) همشم دستاشو تو جیبای کتش فشار می داد ، اون قدر که کتش کج شده بود!!!!!!!!!!!!!! تازه علی!!! من که شاهد بودم همش می خواستی دودر کنی ها..... تازه من خودم حتی یک صحنه دیدم که علی زبونشو درآورده بود. داشت به یک بچه کوچولو زبون درازی می کرد ..... مریم خانومی هم که کلی خوب بود.... خیلی ساده و یواش .... کلی با نرگس ( خواهر علی) هم دست شده بود.... خدا به داد بعضیا برسه!!!
خیلی خوب بود.... همه معتقد بودن خیلی به هم میان.
مریم و علی عزیز!!! عروسی تون هوارتا مبارک!!!! دوستون دارم......
لیلی
عکسها:
غبار گذشته بر پنجره فردا
بایگانی کل
اینجا اسمش لینکدونی ه
2004-2006 Maahtaab ©
Template borrowed from Geir Landr? with minor changes
<$BlogItemCommentCount$> Comments:
<$BlogCommentBody$>
<$BlogCommentDeleteIcon$><$BlogItemCreate$>
<< Home