چهارشنبه، اردیبهشت ۱۶، ۱۳۸۳
خواستم به خود احمد علي ميل بزنم و يک کم براش توضيح بدم که چرا نمي نويسم... چرا که مي دونم که مخصوصا از من انتظار نوشتن داشت.... (الان هم که داره فحش مي ده و تازه ترويج هم مي کنه....) بعد ديدم بي ضرره که خود همون رو بنويسم.....
نمي دونم.. کلا حس نوشتنم، فعلا ها (عجب ترکيب نغزي) بيشتر احساسيه و فردي... نمي دونم يه مدته که از اون سطح رويي زندگي اجتماعي نوشتن رو تجربه نکردم... اگر هم بوده هميشه برام به دلايلي خاص بوده.... ترجيح مي دم خيلي تو بحث اجتماعي وارد نشم.... نمي دونم....
شايد هم نه.. شايد هم مشکل از جاي ديگه است... رد نمي کنم.... اون احساس تعلق به محل نوشتن هم برايم مطرحه... و حتي احساس تملک... حتي احساس تملک براي جايي که همه افراد ديگه هم مي تونند بخوننش.... نمي دونم... ترجيح مي دم تو يه محيط راحت قديمي ( که اطمينان خوبي بهم مي ده) بنويسم.... نمي دونم حس مي کنم که اگر من بخوام اين جا بنويسم بيشتر اوقات تبديل بشه (به قول دوستي) به يک بوق زدن و اعلام وجود صرف که از طرف خودم دوستش ندارم..... ولي ردش نمي کنم....
بعد هم... حس مي کنم که جايي مثل يه وبلاگ دسته جمعي يا بايد اصولا موضوع مدار و جدي و (بر اساس خواست افراد) مبتني بر يک سري بحث باشه که اصولا همه حس مشارکت رو توش داشته باشن... يا حداکثر مي تونه تبديل بشه به يه وبلاگ خبري.... يه جايي براي يه سري افراد که اون قدر از هم بي خبر باشن که بخوان اين جوري از هم خبر دار بشن.... يا يه جور ديگه هم که به ذهنم مي رسه، نوشتن دسته جمعي براي خوندن يه سري افراد ديگه است... همون فلسفه وبلاگ نويسي ولي اين بار با اجراي گروهي.... که البته اون حالت وبلاگ موضوع مدار هم مي تونه جزئي از اون باشه.....
بعد هم دليل نه چندان کم اهميت ديگه..... با ايده ايجاد جو دوستي و اين جور ايده ها و با لزوم به هم نزديک کردن (و نه به هم نزديک شدن) ادمها و کلا اين جور بحثهاي ايجادي براي ارتباطات کلا مشکل دارم... و نه تنها مشکل که حتي ذهنيت بد و حتي تر، تجربه بد......
به هر حال همه عذر تقصيري بود براي ننوشتن... چيزي که حس مي کردم بايد بگم... و حتي بايد زودتر مي گفتم...... وافعا فرصت نبود.....
همگي خوب باشين....
مجتبي
پي نوشت: هر گونه نقدي بر همه دلايل فوق رو مي پذيرم... ولي بر خلاف دستور مقام ...، لزوما پاسخگويي رو تعهد نمي کنم.....
پيِ پي نوشت: با وجود همه اين حرفها، احتمال نوشتنم در آينده رو رد نمي کنم..... بالاخره آدمِ پرحرف......
نمي دونم.. کلا حس نوشتنم، فعلا ها (عجب ترکيب نغزي) بيشتر احساسيه و فردي... نمي دونم يه مدته که از اون سطح رويي زندگي اجتماعي نوشتن رو تجربه نکردم... اگر هم بوده هميشه برام به دلايلي خاص بوده.... ترجيح مي دم خيلي تو بحث اجتماعي وارد نشم.... نمي دونم....
شايد هم نه.. شايد هم مشکل از جاي ديگه است... رد نمي کنم.... اون احساس تعلق به محل نوشتن هم برايم مطرحه... و حتي احساس تملک... حتي احساس تملک براي جايي که همه افراد ديگه هم مي تونند بخوننش.... نمي دونم... ترجيح مي دم تو يه محيط راحت قديمي ( که اطمينان خوبي بهم مي ده) بنويسم.... نمي دونم حس مي کنم که اگر من بخوام اين جا بنويسم بيشتر اوقات تبديل بشه (به قول دوستي) به يک بوق زدن و اعلام وجود صرف که از طرف خودم دوستش ندارم..... ولي ردش نمي کنم....
بعد هم... حس مي کنم که جايي مثل يه وبلاگ دسته جمعي يا بايد اصولا موضوع مدار و جدي و (بر اساس خواست افراد) مبتني بر يک سري بحث باشه که اصولا همه حس مشارکت رو توش داشته باشن... يا حداکثر مي تونه تبديل بشه به يه وبلاگ خبري.... يه جايي براي يه سري افراد که اون قدر از هم بي خبر باشن که بخوان اين جوري از هم خبر دار بشن.... يا يه جور ديگه هم که به ذهنم مي رسه، نوشتن دسته جمعي براي خوندن يه سري افراد ديگه است... همون فلسفه وبلاگ نويسي ولي اين بار با اجراي گروهي.... که البته اون حالت وبلاگ موضوع مدار هم مي تونه جزئي از اون باشه.....
بعد هم دليل نه چندان کم اهميت ديگه..... با ايده ايجاد جو دوستي و اين جور ايده ها و با لزوم به هم نزديک کردن (و نه به هم نزديک شدن) ادمها و کلا اين جور بحثهاي ايجادي براي ارتباطات کلا مشکل دارم... و نه تنها مشکل که حتي ذهنيت بد و حتي تر، تجربه بد......
به هر حال همه عذر تقصيري بود براي ننوشتن... چيزي که حس مي کردم بايد بگم... و حتي بايد زودتر مي گفتم...... وافعا فرصت نبود.....
همگي خوب باشين....
مجتبي
پي نوشت: هر گونه نقدي بر همه دلايل فوق رو مي پذيرم... ولي بر خلاف دستور مقام ...، لزوما پاسخگويي رو تعهد نمي کنم.....
پيِ پي نوشت: با وجود همه اين حرفها، احتمال نوشتنم در آينده رو رد نمي کنم..... بالاخره آدمِ پرحرف......
عکسها:
غبار گذشته بر پنجره فردا
بایگانی کل
اینجا اسمش لینکدونی ه
2004-2006 Maahtaab ©
Template borrowed from Geir Landr? with minor changes
<$BlogItemCommentCount$> Comments:
<$BlogCommentBody$>
<$BlogCommentDeleteIcon$><$BlogItemCreate$>
<< Home