پنجشنبه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۸۳

آن دوماد في سبيل الله،آن شير بيشه رياضي، آن جوانك سياسي،آن سلطان حلقه مطالعات،آن هميشه پايه مباحثات، آن مرد هميشه ژوليده، شيخنا و مولانا علي شوريده كار او كاري غريب بود و واقعات غرايب كه خاص او را بود، كه هم در غايت سوز اشتياق بود و هم در شدت لهب فراق .
نقل است كه روزي به اسواق و مشارع اندر بودي، ناگاه دختري بديدي ريز اندام ، مريم نام، كه جمله اعداد را به زبان فرياد بزدي و حل قضايا كردي و هيچ مسئله را ياراي نبرد با وي نبودي.ناگاه تيري به قلب اندر بديد و سر به بيابان نهاد و چهل روز به كوه اندر مي بود تا بازگشت.
آورده اند كه به نزد دختر برفت.ساعتي سخن بگفتند.اصحاب به نزد وي برفتند و بپرسيدند: يا شيخ ترا چه شد؟ شيخ فريادي بر آورد كه آنچه ما مي دانيم، او مي بيند.ياران به نزد مريم شدند، فرمود هم آنچه ما ميبينيم، او ميداند.
و زان پس با هم ببودي و بماندي و چنانكه داني رفت آنچه رفت.

خدايشان نگه داراد.

<$BlogItemCommentCount$> Comments:

At <$BlogCommentDateTime$>, <$BlogCommentAuthor$> said...

<$BlogCommentBody$>

<$BlogCommentDeleteIcon$>

<$BlogItemCreate$>

<< Home

عکسها:
غبار گذشته بر پنجره فردا Š

www.flickr.com
My Odeo Podcast

بایگانی کل


اینجا اسمش لینکدونی ه


2004-2006 Maahtaab ©

Template borrowed from Geir Landr? with minor changes