دوشنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۸۳

از تو با کوچه باغی دور،از تو با قاصدکی سپید
در حصار خاربن و خاکستر،
از تو با رود و با چراغ،از تو با خلوت خویش، از تو با خدا،
از تو با مرگ،که عمری همه آن را سلانه سلانه زیسته ام،
از تو با همگان و با ستاره سخن می گویم.

از تو با شبی روشن،از تو با شبی بلند،از تو با شبی لاژورد،
که در کرانه ترکمن،دو چشم درخشنده بر دار قالی و دریا بود.
از تو با تولد بوته،از تو با ترانه ممنوع،
از تو با مرگ سخن می گویم،
هم از آن مرگی،که عمری همه ان را سلانه سلانه زیسته ام.

از تو بسیار سخن گفته ام،از ترنج مزرعه ماه،تا زمزمه اترک،
از تو با انعکاس تبسم آسمان در اندام آینه،
از تو با "توما" دختر "مختوم" سخن گفته ام
نه، "توما" نام اسبی سبز از قبیله دریا بود،
زینی از آواز پونه و شبنم،
لگامی از بوسه دانستن،
و راهی دراز که از تلخی گنبد بادام می گذرد.
هی گهواره مردد، گریه مکن!
گریه مکن مختوم قلی!سه تار ستاره در کف "تارا"ست.
اما می دانم! هی..."دریغا عشق که شد و باز نیامد!"

سید علی صالحی

<$BlogItemCommentCount$> Comments:

At <$BlogCommentDateTime$>, <$BlogCommentAuthor$> said...

<$BlogCommentBody$>

<$BlogCommentDeleteIcon$>

<$BlogItemCreate$>

<< Home

عکسها:
غبار گذشته بر پنجره فردا Š

www.flickr.com
My Odeo Podcast

بایگانی کل


اینجا اسمش لینکدونی ه


2004-2006 Maahtaab ©

Template borrowed from Geir Landr? with minor changes