دوشنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۸۳

ادامه حرفهای من

میرسیم به کلمه "قوامون" که مطرح کردی.
می دونی که "قوامون" از "ق و م " گرفته میشه نه از " ق و ی" . که "قوم" در زبان عربی اصل معنی اش نگهداری کردن یا نگه داشتن چیزی است. مثلا شهری که در برابر حملات دشمن، مقاومت میکنه، یعنی از مواضع خودش، نگه داری میکنه، محافظت میکنه، اون رو هنوز تونسته نگه داره.
بنابراین، "قوام" که بر وزن" فعال" بیان میشه و صیغه مبالغه است معنی اش میشه" بسیار نگه دارنده". ما تو فارسی عبارتی که معادل این بسیار نگه دارنده به کار می بریم، چیزی شبیه" تکیه گاه" یا " پشتیبان" یا " محافظ" یا یه چیزی شبیه اینهاست.
این کلمات معنی منفی ازشون استنباط میشه؟
ممکنه تو اعتراض کنی که چرا قرآن باید مرد رو "تکیه گاه" و "پشتیبان" زن بدونه؟ من جوابی ندارم و علتش این بار واقعا اینه که جواب ندارم. اما دو تا نکته. اولا اینجا این دستور انشایی برای مردهاست. یعنی به مردها دستور داده که شما موظف هستید تکیه گاه و پشتیبان زن باشید. اما اصلا به زن دستور نداده که خودش رو تحت لوای این حمایت قرار بده. اگه زنی دوست نداره از چنین حمایت و پشتیبانی ای بر خور دار بشه، میتونه مستقل زندگی کنه.
نکته دوم اینکه تو سوال اخیر رو اصلا از من نباید بپرسی. برو پیش خانمها. اگه 50 درصدشون موافق بودن که قرآن حق نداشته مرد رو پشتیبان زن بدونه، اگه 50 درصدشون چنین حمایتی رو دوست نداشتن، دوباره بیا و سوالت رو از من بپرس تا با هم بریم دنبال جوابش.

**********

مساله بعد اجازه کتک زدن همسر با شرایط خاصه. اولا خودت داری میگی که ذکر شده با شرایط خاص، ثانیا من خودم این آیه رو ندیدم، به من بگو تا در موردش فکر کنم.

**********

میریم سراغ سه تا راه حلی که ارائه کرده بودی.
به اولی و دومی اش کاری ندارم. چون فکر کنم خواستی شوخی کنی یابه هر حال ما داریم در مورد یه آدم مذهبی حرف میزنیم.

"تنها راه حلی که یه آدم مذهبی مثل من به ذهن مبارکش میرسه...اینه که خیلی ساده آقا این قرآن داره با عرب جاهلی بحث میکنه.از بحث معارف الهی (که حقیقتاً زیباست) و در زمان ثابته که بگذریم و پا به قواعد زندگی اجتماعی بگذاریم، می بینیم که بابا...با عوض شدن دنیا، اون احکام غلط نیستد، درستند، ولی به انتفاع مقدم! یعنی وقتی شرایط اولیه ای که باعث وضع شدن یک حکم شده عوض بشه،خوب طبیعتاً باید طرحی نو درانداخت...یعنی اگر هم قرار باشه همچنان بر طبق مذهب عمل بشه، باید یه عده قرآن شناس روشن فکر( نه این فقهای اوباش خشک مغز) بشینن بگن خیل خوب...ما از اصول کلی که داریم، قواعد جدید استخراج می کنیم، نه اینکه کماکان خودمونو به ظاهر محدود کنیم... "

چیزی که من می خوام در مورد این گفته هات به تو بگم ، اصلا ربطی به موضوعی که تا حالا بحثش بود نداره، موضوعش اینه که یه آدم مذهبی چه کار باید بکنه.
خیلی قشنگه و خیلی جالبه که ما ، خودمون رو بگیریم ملاک، و بعد همه چیز، حتی خود "خدا" رو با خودمون قیاس کنیم نه؟مثلا ببینیم عقل ما حکم میکنه به اینکه قتل عمد کار خیلی زشتیه. بعد بگیم، پس خدا نمی تونه چنین حرفی زده باشه. یا مثلا عقل ما حکم میکنه به اینکه خوردن و آشامیدن کار لذت بخشیه، بنا براین خدا هم نمی تونه اون رو ممنوع کرده باشه.
بعد کم کم این امر تسری پیدا کنه به تمام مسایل زندگی. همه چیز رو اول از فیلتر خودمون رد کنیم، اگه به مذاقمون خوش اومد، حکم کنیم که به به! این امر میتونه توسط شریعت بیان شده باشه و اگه به مذاقمون خوش نیومد، بگیم که اه اه! کدوم دین میتونه یه همچین حرف زشتی بزنه.
بعد اگه مذهبی بودیم ، و اگه یکی از این اه اه ها تو مذهبمون پیدا شد، میگیم آها ! حتما منظورش این نبوده، حتما منظورش یه چیز دیگه بوده، حتما این حرف مال 1400 سال پیشه، حتما خطاب این حرف به عرب جاهل سوسمار خوره که هیچی حالیش نبوده.

من فقط می تونم بگم که چنین نگرشی، اصلا و به هیچ وجه ، نگرشی نیست که یه مذهب میخواد به آدم بده. تمام چیزی که مذهب از آدم انتظار داره که یاد بگیره، اینه که من آدمیزاد سرکش طغیانگر( که ذاتا پلید هستم) یاد بگیرم که بعضی وقتها جوابم "نه" است. آره هیچ دلیل منطقی ، عقلانی و موجهی پشتش نیست، ولی مذهب میخواد ببینه آدمیزاد حاضره به خاطر خدا، به خاطر اینکه خدا رو دوست داره، از بعضی چیزها چشم بپوشه یا نه.
این کاریه که ما آدمها هم میکنیم.
مثالش داداش منه!
مشهد که بودم، بعضی وقتها موقعی که داشتم کتاب میخوندم، می اومد سراغم و گیر میداد که بیا با من بازی کن. من براش توضیح میدادم که ببین، دارم کتاب میخونم و این حرفها، بعضی وقتها قانع میشد و میرفت، اما بعضی وقتها گیر میداد و قانع نمی شدو وقتی که من می رفتم باهاش بازی کنم، در کمال تعجب من به من می گفت که برو کتابت رو بخون!!
یعنی نیم وجبی فقط میخواست بفهمه که آیا من اینقدر دوستش دارم که به خاطرش از کتابم بگذرم؟ حتی با اینکه خودش هم می فهمید که من باید کتاب بخونم، اما براش مهم بود که کتابم رو بیشتر از اون دوست نداشته باشم. معمولا زنها هم خیلی خیلی زیاد از این روش برای آزمایش شوهرشون استفاده می کنن.
سیب قرمز براق و خوشبو، داد میزد که خیلی خوشمزه باشه. و همونطور که شیطون خیلی خوب برای آدم و حوا توضیح داد خوردنش، هیچ اشکال منطقی و عقلانی نداشت. اما خدا، کاملا بی منطق و کاملا غیر عقلانی، از آدم و حوا خواسته بود که اون رو نخورن. همین. به همین سادگی. خوشمزه است، منم می دونم، ولی نخور.
ضمن اینکه من دارم میگم غیر منطقی و غیر عقلانی، اما این "منطق" و این "عقلانیت" فقط و فقط به اندازه درک و شعور منه. هیچ بعید نیست که همون سیب خوشمزه، در "منطق" خدا و در "عقلانیت" خدا، مثل یک سم خطرناک باشه.
به هر حال حتی اگه این طور نباشه، حتی اگه تو منطق خدا هم اون سیب خوردنی باشه، اشکالی پیش نمیاد اگه خدا از یه آدم مذهبی انتظار داشته باشه که اون سیب رو نخوره.

من که دیگه خسته شدم، شما ها رو نمی دونم. به هر حال از احمد علی و علی تشکر میکنم.

**********
نوشته شده در ساعت14:05 روز دوشنبه
توسط حسین



<$BlogItemCommentCount$> Comments:

At <$BlogCommentDateTime$>, <$BlogCommentAuthor$> said...

<$BlogCommentBody$>

<$BlogCommentDeleteIcon$>

<$BlogItemCreate$>

<< Home

عکسها:
غبار گذشته بر پنجره فردا Š

www.flickr.com
My Odeo Podcast

بایگانی کل


اینجا اسمش لینکدونی ه


2004-2006 Maahtaab ©

Template borrowed from Geir Landr? with minor changes