شنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۸۳

سلام
من خواستم که برم سراغ احمد علی. اما هنوز یه حرفایی هست با علی.
بچه تو حالت خوش نیست؟ مگه من گفتم تو معاندی؟مگه کسی که خدا رو قبول داره، معاند میشه؟
گفتی دلت میخواد چیزی رو قبول کنی که با عقلت جور در بیاد، کار خیلی خوبی میکنی. خدا عقل رو برای همین به آدم داده. اما من گفتم خدا گاهی هم بدش نمیاد ببینه تو اون رو بیشتر دوست داری یا عقلت رو.
یه مثال احمقانه. اگه معشوق یه نفر، بهش بگه اگه که می خوای من رو ببینی، وسط چله تابستون ، زیر جز آفتاب باید بیای وسط بیابون، زیر سنگی که این مشخصات رو داره(مشخصات رو هم میده) یه گودال بکنی به عمق 10 متر و شعاع یه متر، اونجا یه تیکه کاغذ هست که آدرس من توش نوشته شده.

اون نفر مواضع مختلفی میتونه بگیره. میتونه بگه اووه خیال کردی مگه کی هستی؟ یه روزم نوبت من میشه برات نامه بدم و از این حرفا
میتونه بگه: آخه من دلم میخواد ببینمت، ولی آخه چرا چله تابستون؟ چرا سر ظهر؟ چرا زیر آفتاب؟ نامرد ، دیگه گودال برای چی بکنم؟ اگه کندم و بعد معلوم شد که اصل ماجرا سرکاری بوده چی؟
میتونه بگه: به عقل من جور در نمیاد که معشوق من همچین حرفی بزنه.
میتونه بگه:.....
میتونه هم بره و این کار رو انجام بده.
آدم مومن فقط به آدم آخری اطلاق میشه. کسی اگه راه حلهای اول رو انتخاب کرد، مشکلی پیش نمیاد، اما دیگه نباید انتظار داشته باشه که اسمش مومن باشه.
مومن کسیه که وقتی تمام عوامل مادی و ظاهری، حکم به شکست صد در صد تو میدن، تو ایمانت رو از دست ندی. این تعریف رو قبلا هم تو همین وبلاگ نوشته ام، یادتونه؟
من هم انتظار ندارم که تو جواب من رو بدی. من می خوام با تو حرف بزنم. بنابراین به حرفت با دقت گوش میدم و حتی اگه جواب من رو نداده باشی، یه راهی پیدا می کنم برای ادامه دادن صحبت ، تا وقتی که خسته بشیم یا پروژه طراحی ماشینمون فشار بیاره!!
این که میگی اسلام خودخواهانه میشه ، اصلا یعنی چی؟ باور کن به خدا هیچ درکی ندارم از اینکه یه دین خودخواه باشه. اگه معنی این حرف اینه که دلش میخواد پیروان بیشتری داشته باشه، که خوب طبیعیه که هر چی دست و پای پیروانت رو بیشتر ببندی، گرایششون به تو کمتر میشه، پس یعنی چی؟
میدونی توجیه که تو گفتی یا ماست مالی که من دارم میگم، بد ترین چیزه. یادته که اون اولها تو بحث پلید بودن انسان، گفتم که زندگی احمقانه، مزخرف و لجنی رو تجربه کردم؟ یکی از مصادیق این جور زندگی برای من، وقتایی بود که سعی میکردم یه چیزی رو برای خودم ماست مالی کنم.
هنوزم میدونم که اگه بخوام به ماست مالی ادامه بدم، یه روز تمام ایمانم رو از دست میدم.
حتی موقعی که شریعتی بخونی، بعضی جاها، جو میگیرش و چنان شروع میکنه به ماست مالی که حالت به هم میخوره. شاید شما هم با خوندن حرفهای من همین حس رو داشته باشین. اما من تو حرفای شریعتی، چیزای خوب هم زیاد دیدم و امیدوارم که تو حرفای من هم چند تا چیز کوچولوی بدرد خور باشه.
ملاک رستگاری هم به نظر من چیزی نیست که تو نوشتی. به نظر من یه آدم وقتی رستگار میشه که برای خودش یه اصولی داشته باشه و به اون اصول پایبند بمونه. فرقی هم نداره که اون اصول رو از اسلام
گرفته، از مسیحیت، از یهود، یا از قوانین عرفی اجتماعی، یا از عقل سلیم خودش، یا به هر حال یه ملاک و معیاری باید باشه. اما آدمی که بخواد اصول خودش رو هم زیر پا بذاره، یا بدون هیچ ملاک و معیاری،(هر چه پیش آید، خوش آید) پیش بره بعد دیگه باید در مورد رستگاری اش بحث کرد.
یه جایی تو حرفات گفته بودی که 90 درصد از زنهای خشکه مقدسی که تو میشناسی، از قرآن راضی نیستند، از حرفت هیچ تعجب نکردم. علت رو داخل جمله ات، خودت بیان کردی. اسلام، "ایمان" لازم داره، به خدا منظورم این نیست که من مومن هستم و تو نیستی(اگه منظورم اینه اسم من باشه .
بامشاد)، من خودم بهتر از همه میدونم چقدر کارم خرابه، ولی به خدا ایمان لازم داره
با خشکه مقدسی تو اسلام، اگه خیلی پیشرفت کنیم، میشیم خوارج یا طالبان یا ج.ا.ا
حسین

<$BlogItemCommentCount$> Comments:

At <$BlogCommentDateTime$>, <$BlogCommentAuthor$> said...

<$BlogCommentBody$>

<$BlogCommentDeleteIcon$>

<$BlogItemCreate$>

<< Home

عکسها:
غبار گذشته بر پنجره فردا Š

www.flickr.com
My Odeo Podcast

بایگانی کل


اینجا اسمش لینکدونی ه


2004-2006 Maahtaab ©

Template borrowed from Geir Landr? with minor changes