سه‌شنبه، مرداد ۲۰، ۱۳۸۳

سلام

**********

من هم متقابلا استفاده از "****..." بين پستها رو ، به اي نحو كان محكوم ميكنم.

**********

من اصلا شوخي نكردم. حرفام كاملا جدي بود، ولي در مورد اينكه نمي شناسمش اعتراضي ندارم. تو هم وقتي مي خواي بري توي يه غار تاريك كه نمي دوني توش چه خبره، همين كلمه رو به كار مي بري كه من به كار بردم:"وحشتناك"
اما سواي اين حرفها ، تو چرا به خودت گرفتي؟ من كه تنها كاري كه نكردم، قضاوت در مورد كسي يا چيزي بود.
من گفتم خيلي از پسرها(كه باز معلوم نكردم كي جزو اونها هست و كي نيست) "تا" موقعي كه آماده ازدواج بشن، از يه نفر (كه الزامي نيست در آينده همسرشون بشه و البته الزامي هم نيست نشه) مي خوان كه براشون نقش همسر رو بازي كنه.
اما اگه مجبور شن با يه نفر ديگه ازدواج كنن، بايد ارتباطشون با نفر اول رو خاتمه بدن، هرچند كه ياد و خاطره اش رو ميتونن بي كم و كاست توي سينه شون حفظ كنن و بي اينكه محبتي كه به همسرشون پيدا مي كنن، رو كيفيت محبت اولي، تاثير بذاره.
من فقط در مورد همين جمله كه بيان كردم قضاوت ميكنم و ميگم به نظر من كار وحشتناكيه. تعبيرش هم دقيقا خوردن يه كيكه كه خيلي خوشمزه است، ولي ميدوني كه توش يه سم قوي داره. حالا اگه كشنده بودن سم رو هم بي خيال شيم، ميشه گفت كه ميدوني كه توش يه ماده اي ريختن كه مريضت ميكنه.
به هر حال اين كار فعلا از نظر من غلطه.
ولي من جدا نفهميدم تو چرا فكر كردي من يه حرفي زدم كه " تو" بايد محكومش كني؟

**********

گرچه گرد آلود فقرم،شرم باد از همتم
گر به آب چشمه خورشيد دامن تر كنم

بعــــــــــــــــله . اينجورياس

**********

من دارم براي فوق ميخونم. در حال تمام كردن دومين مرجع "منطق" هستم. اگه همين جوري ادامه بدم شايد رتبه ام خيلي خوب بشه.
امـــــــا ميترسم..... ميترسم درسم تموم نشه

**********

مي دونيد. تا به حال به "n" روش به من ثابت شده كه بين عشق و ازدواج هيچ تلازمي نيست. اولين شيوه اين اثبات هم "استقرايي" بود كه قويترين نوع اثباته. يعني اگه شما هم يه نگاهي به دور و برتون بندازين، كلي از آدمهايي رو ميبينين كه يه زماني عاشق يه آدم بودن، و حالا دارن با يكي ديگه زندگي مي كنن. 4 تا بچه هم دارن، اصلا هم يادشون نيست كه طرف اصلا چه شكلي بود!!
اما اين مسئله به طور نظري هم قابل اثباته.
من اين طوري بيان ميكنم: عشق يه مدرسه است. براي اينكه آدم فقط و فقط" دوست داشتن" رو ياد بگيره. براي همين هم هست كه معمولا توي 70% موارد، آدمها عاشق كسي ميشن كه هيچ ربطي بهشون نداره. چون واقعا هم هيچ اهميتي نداره كه اون آدم كيه. مهم فقط و فقط اينه كه آدم ياد بگيره دوست داشتن يه آدم ديگه، اصلا چه شكليه.
اما توي ازدواج، اصلا نميشه با كسي ازدواج كرد كه ربطي به آدم نداره. توي ازدواج بايد طرف رو انتخاب كني .يعني حالا كاملا مهمه كه اون آدم كي بايد باشه. بعد كه اين آدم انتخاب شد ، بايد از چيزايي كه قبلا ياد گرفتي، براي دوست داشتن اين آدم استفاده كني.
در هر صورت همه اين حرفا معني اش اين نيست كه ازدواج نبايد يه سهمي هم از عشق داشته باشه. خودتون ميدونيد ديگه

**********

يه شب با چند تا از بچه ها رفتيم بيرون. بعد همين مباحث مطرح شد. من گفتم آره انصافا ازدواج كار سختيه و موقعيت خيلي خاصي مي خواد كه دو نفر، زندگي شون رو به هم گره بزنن. دوستم گفت : خوب لازم نيست گره بزنن، ميتونن لحيم كنن!
گفتم به شرطي كه برقي باشن.
گفت : اگه مكانيكي باشن بايد پيچ و مهره كنن(مثل علي و مريم!!)
يكي ديگه گفت : اگه متالوژي باشن بايد جوش بدن
يكي گفت : اگه فيزيكي باشن بايد همجوشي كنن
يكي گفت: اگه عمراني باشن بايد از ملات استفاده كنن
يكي گفت: اگه شيمي باشن از چسب استفاده كنن
يكي....

و خلاصه اون شب ما مشكل ازدواج جوانان ايران رو حل كرديم .

**********

نوشته شده در ساعت11:27 روز سه شنبه
توسط حسين

<$BlogItemCommentCount$> Comments:

At <$BlogCommentDateTime$>, <$BlogCommentAuthor$> said...

<$BlogCommentBody$>

<$BlogCommentDeleteIcon$>

<$BlogItemCreate$>

<< Home

عکسها:
غبار گذشته بر پنجره فردا Š

www.flickr.com
My Odeo Podcast

بایگانی کل


اینجا اسمش لینکدونی ه


2004-2006 Maahtaab ©

Template borrowed from Geir Landr? with minor changes