چهارشنبه، مرداد ۲۱، ۱۳۸۳

سلام

**********

انصافا من و علی مهریزی باید یه شرکت مهندسین مشاور بزنیم.

**********

در مورد تک صدایی و قهقرا و این حرفا، بنده فکر می کنم که در تمام موارد و اصول انسانی، به یک جایی رفتن، خیلی بهتر از خمودگی و کسالته. حتی اگه اون جا قهقرا باشه.
من می تونم همین یک صدا رو هم از ماهتاب بگیرم اما اون وقت ماهتاب دیگه به هیچ جا نمیره.
حد اقل این شانس رو باقی می ذارم که بقیه دوستان اون رو از قهقرا نجات بدن!
امـــــــــــــــــا بعد.
من جدا دارم به موضوع علاقه مند میشم. من اون روز عصبانی بودم و همین نکته رو هم تصریح کردم. آدم عصبانی خوب حالا ممکنه یه حرفی هم بزنه. البته من شوخی نکردم. حرفم جدی بود. ولی نه اینقدرها. خودمم حرف مجتبی که گفت" نمی شناسی اش" رو قبول کردم، حرف تو هم که میگی" وایستادی کنار گود" هم قبول دارم.
اما من واقعا نمی فهمم چرا تو و مجتبی سعی کردین حرف من رو جواب بدین؟ چرا شما دو تا حرف من رو به خودتون گرفتین؟ مگه من گفتم دوستی ای که بین جمع ما هست از نوع با "تا" است؟
دوستی ای که من اینجا ازش صحبت کردم، دقیقا و فقط یک رابطه است. نه احساسی که میتونه نسبت به هر کسی توی قلب آدم باشه بدون اینکه کسی بفهمه. من دارم میگم وحشتناکه که با یک نفر" روابطی" داشته باشی که قشنگ، مهربون و شاعرانه باشن، در حالیکه می دونی باید یه روز اون روابط رو قطع کنی، اینجا حرف از امکان قطع نیست، حرف از قطع صددرصده.
ببین من هم مثل تو موافقم که آدم حرفاش رو فقط باید به همسرش بگه و اصولا روابط عاطفی اش فقط با همسرش باشه، اما به نظرم میشه یه نفر رو دوست داشت(غیر از همسر)، و حتی در ظاهر امر با اون بد اخلاقی کرد یا بی اعتنایی کرد یا اون رو اصلا ندید یا روابط با اون رو به کلی قطع کرد.
تمام حرف من اینه که من نمی تونم اگه برای ازدواج آماده نیستم، از یه نفر بخوام که جای همسر رو برام بگیره. چون یقین دارم یه روز باید روابطم با اون فرد رو خاتمه بدم و این به نظر من وحشتناکه. ممکنه محبت اون فرد توی دلم بمونه و هیچ تاثیر سویی روی محبتم به همسرم نذاره، اما همین صرف مساله قطع رابطه به کلی ، باعث میشه که تصور کنم وحشتناکه.

**********

من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قیل و مقال عالمی میکشم از برای تو

**********

ماهتاب ، اگه من تو رو به قهقرا می برم من رو ببخش.
اما یادت باشه تو آخرین پل ارتباطی بین من و یه عده از بهترین دوستام هستی......
بنابر این من تو رو دوست دارم......

**********
نوشته شده در ساعت8:45روز چهار شنبه
توسط حسین

<$BlogItemCommentCount$> Comments:

At <$BlogCommentDateTime$>, <$BlogCommentAuthor$> said...

<$BlogCommentBody$>

<$BlogCommentDeleteIcon$>

<$BlogItemCreate$>

<< Home

عکسها:
غبار گذشته بر پنجره فردا Š

www.flickr.com
My Odeo Podcast

بایگانی کل


اینجا اسمش لینکدونی ه


2004-2006 Maahtaab ©

Template borrowed from Geir Landr? with minor changes