چهارشنبه، شهریور ۰۴، ۱۳۸۳

سلام
*****
دیروز من و محمد صدیق و محمود , رفتیم بیرون. اول رفتیم پارک طالقانی و بعد هم پارک ملت و علاوه بر این که کلی به من خوش گذشت, باعث شد تا یاد خاطره های خوب پارک طالقانی رفتن با دوستهام بیفتم. من بعد از اون سالها , نرفته بودم پارک طالقانی, با اینکه بارها از چند قدمی اش رد شدم.
*****
یه ترکه میره سربازی
دور کلاش قرمزی
*****
خداییش با مزه بود؟
*****
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم ده به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه عشق نهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه غم
هر کجا نامه عشق است, نشان من و توست
اینهمه قصه فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
سایه ز آتشکده ماست فروغ مه و مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم ده به نگاهی که زبان من و توست
*****
می رسد مرغ بهاران به دو صد قول و غزل
می درد پرده فصلی, که خزان من و توست
این شب تیره که امروز به ما سایه فکند
می دهد وعده صبحی که از آن من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم ده به نگاهی که زبان من و توست
*****
یکی از شاهکارهای خانم شکیلا است. اگه نشنیده این, حتما گوش بدین.
*****
من دارم میرم مشهد. میرم پیش داداشم.
این دفعه که یه روزه رفتم , موقع خداحافظی, بغلش کردم و بهش گفتم: ان شاالله درسام رو زود می خونم و میام پهلوی تو. گفت: نه! دیگه لازم نیست بیای( البته گفت زالم نیست بیای!!!) . با یک دنیا تعجب پرسیدم: آخه چرا؟ گفت: دفعه بعد, یه وقتی بیا که دیگه زالم نباشه بری تهران.
شما جای من بودین جگرتون آتیش نمی گرفت؟
بهش گفتم: آخه تا اون موقع این قدر دلمون برای هم تنگ میشه که اصلا نمی دونیم چی کاربکنیم!!!
چند شب پیش که زنگ زدم خونه, باهش حرف که می زدم, بهم گفت که , زود بیا, بهت چند تا نخود و چند تا نقل بدم که توی تهرانت بخوری!!!
گفتم شکلات چی؟ شکلات هم بهم می دی؟ یک کمی فکر کرد و گفت: یه دونه که بهت میدم!!!!!
البته شما نمی دونید وقتی داداش من حاضره از یه شکلات بگذره یعنی چی.
*****
خیلی تحفه هم نیستم, اما فکر کنم تو مشهد وبلاگ نویسی رو تعطیل کنم. من تو مشهد, بهترین و صمیمی ترین دوستم رو دارم. دوستی که می دونم هیچ وقت با علی مهریزی علیه من ائتلاف نمی کنه!!!!!!!
*****
فعلا خداحــــــــــــــــــــــــــــــــافـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــظ
*****
نوشته شده در ساعت 15:25 روز چهار شنبه
توسط حسین

<$BlogItemCommentCount$> Comments:

At <$BlogCommentDateTime$>, <$BlogCommentAuthor$> said...

<$BlogCommentBody$>

<$BlogCommentDeleteIcon$>

<$BlogItemCreate$>

<< Home

عکسها:
غبار گذشته بر پنجره فردا Š

www.flickr.com
My Odeo Podcast

بایگانی کل


اینجا اسمش لینکدونی ه


2004-2006 Maahtaab ©

Template borrowed from Geir Landr? with minor changes