چهارشنبه، آبان ۰۶، ۱۳۸۳

سلام
*****
سه روز دیگر یعنی جمعه، میشود 100 روز. البته باید 47 روز دیگر هم صبر کنم که بشود 147 روز.
می دونید.( البته که نمی دونید) . 147 عدد خیلی خیلی مقدسیه. حاصل جمع سه تا عدد مقدسه. 100و 40 و 7. در واقع وقتی داشتم شروع می کردم ، با نیت 100 شروع کردم. روز 47 ام یه اتفاق بد افتاد. البته من 100 روز ام رو ادامه دادم ولی خوب دوباره تصمیم گرفتم که 100 روز بهش اضافه کنم. حالا هنوزش هم که هنوزه، شک دارم که میکشم تا آخرش یا نه؟ ولی خوب خیلی دلم میخواد.
می دونید . ( البته که نمی دونید) یه جورایی برای من مهمه. یعنی تصور می کنم آخر این 100 روز باید یه اتفاق خوب بیفته. یعنی میشه؟........
*****
من فکر می کنم یکی از دلایل اصلی راه افتادن این وبلاگ ، این بوده که آدم های بیماری مثل من، البته این بیماری لزومی ندارد که قانقاریا باشد یا اسکیزوفرنی باشد یا افسردگی باشد یا اصولا چیزی که تا به حال اسمی برایش گذاشته اند باشد ، کافی است که خودم احساس کنم که بیماری است و حالا برای این که خیلی هم خود پسندانه برخورد نکنم، یک نفر دیگر هم احساس کند که بیماری است، اگر بقیه ای هم البته پیدا شدند که اسمش را بیماری گذاشتند، حسابشان با کرام الکاتبین است.
*****
خلاصه دلیل راه افتادن اینجا این بوده که آدمهای بیمار بتوانند بیایند اینجا و حرفهای بیمارانه بزنند و تازه خودشان را هم معرفی نکنند که بتوانند با خیال راحت هر حرف بیمارانه ای را مطرح کنند.
البته نه این که من حرف بیمارانه نداشتم ، اما خوب هر چیزی جایی دارد و بعضی چیزها هم اصلا جایی ندارد و بعضی چیزها هم بعضی جاها را دارند. به هر حال یکی از اولین لوازم حرف بیمارانه زدن این است که بیمار باشی و اگر بیمار نباشی اقلا بی مارمولک باشی یا نباشی.
به هر حال این روز ها زندگی خیلی خوب است. من خیلی از آن راضی هستم. و بهترین چیز هم همین است که یاد بگیری طوری زندگی کنی که کسی نفهمد بالاخره بیمار هستی یا بیمار نیستی. اینجوری نمی توانند به زور بگیرندت و ببرندت توی بیمارستان بستری ات کنند.
*****
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پا.......
زیاد هم مهم نیست. مثلا همین ادا بازی ها را خانم فروغ می توانسته از روی بیماری در آورده باشه یا از روی بیمارمولکی یا از روی بیتمساحی. می توانسته هم فقط ذوق و قریحه شاعرانه اش را با این حرفها به رخ من و شما بکشد و به این واسطه به حسنی اعلام کند که مار و مارمولک و تمساح اصلا هم حیوانات استراتژیکی نیستند. اگر بودند آنوقت همه ما مجبور میشدیم که بیمار و بیمارمولک و قس علیهذا شویم.
*****

<$BlogItemCommentCount$> Comments:

At <$BlogCommentDateTime$>, <$BlogCommentAuthor$> said...

<$BlogCommentBody$>

<$BlogCommentDeleteIcon$>

<$BlogItemCreate$>

<< Home

عکسها:
غبار گذشته بر پنجره فردا Š

www.flickr.com
My Odeo Podcast

بایگانی کل


اینجا اسمش لینکدونی ه


2004-2006 Maahtaab ©

Template borrowed from Geir Landr? with minor changes