یکشنبه، آذر ۰۱، ۱۳۸۳

حسين

اين خيلي کار کثيفيه که آدم بخواد يه حرفي رو بزنه، بعد به هر دليلي، اون حرف رو از زبون يکي ديگه بزنه. فکر نکن اين کار سياسته يا هر چيز ديگه.

تو با تئوري ها و کارهاي من مخالفي، عصباني هستي، دوست داري گردن منو بشکني... حق داري... ولي من يادم نمياد آخرين باري که به يه آدمي که تو فوق العاده دوستش داري، اونم يه زن، تو يه جمع عمومي توهين کردم و هر چي از دهنم در اومد بهش گفتم کي بود.

من به هيچ وجه، به هيچ وجه، به هيچ وجه، نه به تو و نه به هيچ کس ديگه اي اجازه نمي دم با من همچين کاري رو بکنه. مردي بيا با خودم دعوا کن.

اصلاْ از همه اين حرفها گذشته، مگه تو ادعاي مسلموني نمي کني؟ مگه تو اون مذهب شما غيبت گناه نيست؟ اونم در مورد آدمي که نه در مورد خودش و نه کارهاش هيچ چيزي نمي دوني؟ با همه چيز که نميشه شوخي کرد آقا جون... به خصوص با احساسات بقيه.

من به خودم اجازه مي دم که اون متن مزخرف رو پاک کنم. مي دونم که تو بهش گفتي اون چرنديات رو بنويسه، ولي واقعاْ اميدوارم که اونا حزفهاي تو نباشه.

احمدعلي

<$BlogItemCommentCount$> Comments:

At <$BlogCommentDateTime$>, <$BlogCommentAuthor$> said...

<$BlogCommentBody$>

<$BlogCommentDeleteIcon$>

<$BlogItemCreate$>

<< Home

عکسها:
غبار گذشته بر پنجره فردا Š

www.flickr.com
My Odeo Podcast

بایگانی کل


اینجا اسمش لینکدونی ه


2004-2006 Maahtaab ©

Template borrowed from Geir Landr? with minor changes