سهشنبه، شهریور ۰۸، ۱۳۸۴
از يادداشتهاي يك نفر ديوانه (قسمت اول)
نفسم پس ميرود، از چشمهايم اشك ميريزد، دهانم بدمزه است، سرم گيج ميخورد، قلبم گرفته، تنم خسته، كوفته، شل، بدون اراده در رختخواب افتادهام. بازوهايم از سوزن انژكسيون سوراخ است. رختخواب بوي عرق و بوي تب ميدهد، به ساعتي كه روي ميز كوچك بغل رختخواب گذاشته شده نگاه ميكنم، ساعت ده روز يكشنبه است. سقف اطاق را مينگرم كه چراغ برق ميان آن آويخته، دور اطاق را نگاه ميكنم، كاغذ ديوار گل و بته سرخ و پشت گلي دارد. فاصله به فاصله آن دو مرغ سياه كه جلوي يكديگر روي شاخه نشستهاند، يكي از آنها تكش را باز كرده مثل اين است كه با ديگري گفتگو ميكند. اين نقش مرا از جا در ميكند، نميدانم چرا از هر طرف كه غلت ميزنم جلو چشمم است. روي ميز اطاق پر از شيشه، فيتيله و جعبه دواست. بوي الكل سوخته، بوي اطاق ناخوش در هوا پراكنده است. ميخواهم بلند شوم و پنجره را باز بكنم ولي يك تنبلي سرشاريمرا روي تخت ميخكوب كرده، ميخواهم سيگار بكشم ميل ندارم. ده دقيقه نميگذرد. ريشم را كه بلند شده بود تراشيدم. آمدم در رختخواب افتادم، در آينه كه نگاه كردم ديدم خيلي تكيده و لاغر شدهام. به دشواري راه ميرفتم، اطاق درهم و برهم است. من تنها هستم.
نفسم پس ميرود، از چشمهايم اشك ميريزد، دهانم بدمزه است، سرم گيج ميخورد، قلبم گرفته، تنم خسته، كوفته، شل، بدون اراده در رختخواب افتادهام. بازوهايم از سوزن انژكسيون سوراخ است. رختخواب بوي عرق و بوي تب ميدهد، به ساعتي كه روي ميز كوچك بغل رختخواب گذاشته شده نگاه ميكنم، ساعت ده روز يكشنبه است. سقف اطاق را مينگرم كه چراغ برق ميان آن آويخته، دور اطاق را نگاه ميكنم، كاغذ ديوار گل و بته سرخ و پشت گلي دارد. فاصله به فاصله آن دو مرغ سياه كه جلوي يكديگر روي شاخه نشستهاند، يكي از آنها تكش را باز كرده مثل اين است كه با ديگري گفتگو ميكند. اين نقش مرا از جا در ميكند، نميدانم چرا از هر طرف كه غلت ميزنم جلو چشمم است. روي ميز اطاق پر از شيشه، فيتيله و جعبه دواست. بوي الكل سوخته، بوي اطاق ناخوش در هوا پراكنده است. ميخواهم بلند شوم و پنجره را باز بكنم ولي يك تنبلي سرشاريمرا روي تخت ميخكوب كرده، ميخواهم سيگار بكشم ميل ندارم. ده دقيقه نميگذرد. ريشم را كه بلند شده بود تراشيدم. آمدم در رختخواب افتادم، در آينه كه نگاه كردم ديدم خيلي تكيده و لاغر شدهام. به دشواري راه ميرفتم، اطاق درهم و برهم است. من تنها هستم.
عکسها:
غبار گذشته بر پنجره فردا
بایگانی کل
اینجا اسمش لینکدونی ه
2004-2006 Maahtaab ©
Template borrowed from Geir Landr? with minor changes
<$BlogItemCommentCount$> Comments:
<$BlogCommentBody$>
<$BlogCommentDeleteIcon$><$BlogItemCreate$>
<< Home