شنبه، شهریور ۱۲، ۱۳۸۴
از يادداشتهاي يك نفر ديوانه (قسمت هشتم)
هرچه فكر ميكنم، ادامه دادن به اين زندگي بيهوده است. من يك ميكرب جامعه شدهام، يك وجود زيانآور. سربار ديگران. گاهي ديوانگيم گل ميكند، ميخواهم بروم دور خيلي دور، يك جايي كه خودم را فراموش بكنم. فراموش بشوم، گم بشوم، نابود بشوم، ميخواهم از خودم بگريزم، بروم خيلي دور، مثلاً بروم در سيبريه، در خانههاي چوبين زير درختهاي كاج، آسمان خاكستري، برف، برف انبوه ميان موجيكها، بروم زندگاني خودم را از سر بگيرم، يا، بروم به هندوستان، زير خورشيد تابان، جنگلهاي سربههم كشيده، مابين مردان عجيب و غريب، يك جايي بروم كه كسي مرا نشناسد، كسي زبان مرا نداند، ميخواهم همه چيز را در خود حس بكنم. اما ميبينم براي اين كار درست نشدهام. نه، من لش و تنبل هستم. اشتباهي به دنيا آمدهام، مثل چوب دو سر گهي، از اينجا مانده و از آنجا رانده. از همه نقشههاي خودم چشم پوشيدم، از عشق، از شوق، از همه چيز كناره گرفتم. ديگر در جرگه مردهها به شمار ميآيم.
هرچه فكر ميكنم، ادامه دادن به اين زندگي بيهوده است. من يك ميكرب جامعه شدهام، يك وجود زيانآور. سربار ديگران. گاهي ديوانگيم گل ميكند، ميخواهم بروم دور خيلي دور، يك جايي كه خودم را فراموش بكنم. فراموش بشوم، گم بشوم، نابود بشوم، ميخواهم از خودم بگريزم، بروم خيلي دور، مثلاً بروم در سيبريه، در خانههاي چوبين زير درختهاي كاج، آسمان خاكستري، برف، برف انبوه ميان موجيكها، بروم زندگاني خودم را از سر بگيرم، يا، بروم به هندوستان، زير خورشيد تابان، جنگلهاي سربههم كشيده، مابين مردان عجيب و غريب، يك جايي بروم كه كسي مرا نشناسد، كسي زبان مرا نداند، ميخواهم همه چيز را در خود حس بكنم. اما ميبينم براي اين كار درست نشدهام. نه، من لش و تنبل هستم. اشتباهي به دنيا آمدهام، مثل چوب دو سر گهي، از اينجا مانده و از آنجا رانده. از همه نقشههاي خودم چشم پوشيدم، از عشق، از شوق، از همه چيز كناره گرفتم. ديگر در جرگه مردهها به شمار ميآيم.
عکسها:
غبار گذشته بر پنجره فردا
بایگانی کل
اینجا اسمش لینکدونی ه
2004-2006 Maahtaab ©
Template borrowed from Geir Landr? with minor changes
<$BlogItemCommentCount$> Comments:
<$BlogCommentBody$>
<$BlogCommentDeleteIcon$><$BlogItemCreate$>
<< Home