سهشنبه، آذر ۲۲، ۱۳۸۴
آيا مي توانيد ...؟ - سخن روز
آيا مي توانيد ... ?
آيا مي توانيد گريه كنيد ؟
جدي مي گويم
اين را آزموده ايد ؟ ؟
چند وقت است كه نه ؟
نه ؟
ببينيد ، مي توانيد بيازمائيد ؟
به راستي ، آيا هنوز مي توانيد گريه كنيد ؟
- نه خود خالي كردن ، از استيصال و زبوني -
كه از دوست داشتن
به " زندگي " انديشيدن
« انسان » را باور كردن
و در بسترِ « شعور» عشق ورزيدن
*
من تازه گي ها گريسته ام
بر خودم ، بر تو
بر همه مان
- بر انسان -
آخر وقتي كه آدمي نتواند پاي بكوبد
بايستي كه بر خويشتن به گِريد
يا ديگران بر او بگِريند
دريغ از گامي ، به نجاتِ جاني
سخني از جنسِ زندگي و زمين شِنفتن
و دريغا بر بازمانده افسوسي و تأسفي
ياوه ها يِ مجعولِ دكان داران
به پايِ گذرانِ اهريمني انگليان
آدمكاني از جنسِ ناداني و ناتواني
با گوش هائي بسته و چشماني كور
سر از « فهم » باز زده
كه " زندگي" را وعده به فردا مي دهند
و آدمي را - به جّرمِ زيستن - بر " صليب " مي كنند
*
آيا مي توانيد شادمان و غمگين شويد ؟
خنده را كه ، با هر طنزي مي تواند خريد
گريه را نيز ، به هر عزا و ماتمي " خيرات " مي كنند
اما مي توانيد بركسي - يا چيزي - " خشم " به گيريد ؟
مي توانيد به رنجيد ؟
تازه گي ها دِلِتان گرفته است ؟
كم حوصله و خسته و منزوي هم شده ايد ؟
خود پسند و مغرور و تنها هم ؟ ؟
- اين ها كه همه بيماري است
پزشكي مي بايدتان ، روان درماني -
اما اين ها را نمي گويم
مي پرسم : آيا تازه گي ها گريسته ايد ؟
نه از ناتواني و زبوني
- و در عروسي و ماتم -
كه از احساس و اشتياق ، از " عشق "
لرزه هايِ دوست داشتن
در آغوش هايِ ناپيدا
گريستن بر تنهائيِ انسان و به همراهيِ او
در تنگاتنگِ شانه هايِ محبت ؟
*
آيا مي توانيد بر آدمي گريه كنيد ؟
او را دوست بداريد
و در اندوه و رنج ش اندوهگين شويد ؟
بر انسان دل به لرزانيد ؟
نه كه از " رُحم "
- خدايِ " رحم " اكنون ديري است به " قهر " نشسته است -
كه از عشق ، از ستايشِ " انسان " ؟
*
آيا مي توانيد گريه كنيد ؟
عشق به ورزيد ؟
" انسان " را دوست به داريد ؟
و با او به " زندگي " برخيزيد ؟
آيا ... مي توانيد ؟
*
شعري از دفترِ « شرح دقيقِ فاجعه » 1382 گشوده تا كنون .
http://zojaji.blogspot.com/
آيا مي توانيد ... ?
آيا مي توانيد گريه كنيد ؟
جدي مي گويم
اين را آزموده ايد ؟ ؟
چند وقت است كه نه ؟
نه ؟
ببينيد ، مي توانيد بيازمائيد ؟
به راستي ، آيا هنوز مي توانيد گريه كنيد ؟
- نه خود خالي كردن ، از استيصال و زبوني -
كه از دوست داشتن
به " زندگي " انديشيدن
« انسان » را باور كردن
و در بسترِ « شعور» عشق ورزيدن
*
من تازه گي ها گريسته ام
بر خودم ، بر تو
بر همه مان
- بر انسان -
آخر وقتي كه آدمي نتواند پاي بكوبد
بايستي كه بر خويشتن به گِريد
يا ديگران بر او بگِريند
دريغ از گامي ، به نجاتِ جاني
سخني از جنسِ زندگي و زمين شِنفتن
و دريغا بر بازمانده افسوسي و تأسفي
ياوه ها يِ مجعولِ دكان داران
به پايِ گذرانِ اهريمني انگليان
آدمكاني از جنسِ ناداني و ناتواني
با گوش هائي بسته و چشماني كور
سر از « فهم » باز زده
كه " زندگي" را وعده به فردا مي دهند
و آدمي را - به جّرمِ زيستن - بر " صليب " مي كنند
*
آيا مي توانيد شادمان و غمگين شويد ؟
خنده را كه ، با هر طنزي مي تواند خريد
گريه را نيز ، به هر عزا و ماتمي " خيرات " مي كنند
اما مي توانيد بركسي - يا چيزي - " خشم " به گيريد ؟
مي توانيد به رنجيد ؟
تازه گي ها دِلِتان گرفته است ؟
كم حوصله و خسته و منزوي هم شده ايد ؟
خود پسند و مغرور و تنها هم ؟ ؟
- اين ها كه همه بيماري است
پزشكي مي بايدتان ، روان درماني -
اما اين ها را نمي گويم
مي پرسم : آيا تازه گي ها گريسته ايد ؟
نه از ناتواني و زبوني
- و در عروسي و ماتم -
كه از احساس و اشتياق ، از " عشق "
لرزه هايِ دوست داشتن
در آغوش هايِ ناپيدا
گريستن بر تنهائيِ انسان و به همراهيِ او
در تنگاتنگِ شانه هايِ محبت ؟
*
آيا مي توانيد بر آدمي گريه كنيد ؟
او را دوست بداريد
و در اندوه و رنج ش اندوهگين شويد ؟
بر انسان دل به لرزانيد ؟
نه كه از " رُحم "
- خدايِ " رحم " اكنون ديري است به " قهر " نشسته است -
كه از عشق ، از ستايشِ " انسان " ؟
*
آيا مي توانيد گريه كنيد ؟
عشق به ورزيد ؟
" انسان " را دوست به داريد ؟
و با او به " زندگي " برخيزيد ؟
آيا ... مي توانيد ؟
*
شعري از دفترِ « شرح دقيقِ فاجعه » 1382 گشوده تا كنون .
http://zojaji.blogspot.com/
عکسها:
غبار گذشته بر پنجره فردا
بایگانی کل
اینجا اسمش لینکدونی ه
2004-2006 Maahtaab ©
Template borrowed from Geir Landr? with minor changes
<$BlogItemCommentCount$> Comments:
<$BlogCommentBody$>
<$BlogCommentDeleteIcon$><$BlogItemCreate$>
<< Home