سه‌شنبه، آذر ۲۲، ۱۳۸۴

نمی دونم چی بگم و چجوری تشکر کنم! شاید این یه هفته هر چند امتحان داشتم ولی دائما تو حال و هوای نوستالژیک سالهای پیش بودم! نوشته بودم برای مجتبی که واقعا اون لحظه پشت تلفن شکه شده بودم! خواب بودم... هیچ کس هم نبود و همه چراغها هم خاموش بود و بعد موبایلم زنگ و صدایی آشنای محمد و بعد یه عالمه سر و صدا که من اول فکر می کردم خط روی خط افتاده و داشتم ته دلم مخابرات رو فحش می دادم! در اون لحظه شاید اصلا تصورش هم برایم محال بود!
دوستك، حسين، محمود، مجتبي، سعيد، احمدعلي
ياسين و حسام عزیزم مرسی که این همه انرژی و احساس خوب که برام ایجاد کردید. باور کنید اینجا باید خیلی قوی بود تا دیپرس نشد! این هوای سرد و تاریکش و دوری و فشار درس هایی که باید در عرض ۳ هفته بخوانی و امتحان بدی و پروژه تحویل بدی خیلی خسته و بی انگیزم کرده بود. همچین مسیحایی حال دادید و باور کنید از صد تا Red Bull هم بهتر بود!!!

اینم عکس چند ساعت بعد اون سورپرایز که دومیش اتفاق افتاد و هم خونه ای های باحالم یه حال اساسی دادن!
از سمت راست: عزیز(ایران) یادآوری کردم واسه اونا که قیافه! من یادشون رفته. ملک الصادق (فلسطین) و کواکو براکو (Kwaku Brako from Ghana)

<$BlogItemCommentCount$> Comments:

At <$BlogCommentDateTime$>, <$BlogCommentAuthor$> said...

<$BlogCommentBody$>

<$BlogCommentDeleteIcon$>

<$BlogItemCreate$>

<< Home

عکسها:
غبار گذشته بر پنجره فردا Š

www.flickr.com
My Odeo Podcast

بایگانی کل


اینجا اسمش لینکدونی ه


2004-2006 Maahtaab ©

Template borrowed from Geir Landr? with minor changes