سهشنبه، دی ۱۳، ۱۳۸۴
پست امشب سه قسمت داره (حداقل فعلا) كه در مورد هركدوم توضيح ميدم:
قسمت اول: دوشنبه امتحان ماشين دو داشتم با اين آقاي دكتر كابلي تازه به دوران رسيده. اينكه امتحان چطور بود و سؤالاش چي بود بماند. قسمت مهم ماجرا اينجاست كه اين حاج حسين ما حل تمرينشه. قبل امتحان بهش ميگم بيا سر جلسه به عنوان مراقب حضور داشته باش. ميگه كابلي به من چيزي نگفته. ميپرسم اين ماشين يونيورسال مال ماشين يك بود ديگه. ميگه آره. خب منم نميخونمش. ميرم سر جلسه. دوتا حل تمرين ديگش اومدن. از شيش تا سوال دو تاش مال موتور يونيورساله. با هر بدبختي هست به مخم فشار ميارم و از ترمهاي پيش يه چيزايي مينويسم. ( اين دفعه nام كه اين درس رو دارم) بعد امتحان ميرم خوابگاه از حاج حسين ميپرسم مدار معادل ماشين يونيورسال چيه؟ بلد نيست. همون بهتر كه نيومدي سر جلسه. همه حل تمرين دارن. ما هم حل تمرين داريم. مثلا پارتيمون هم هست.
قسمت دوم: این قسمت بدلایل سیاسی فعلا سانسور می شه ضمنا علیرضا در جواب علی که به حرفش شک کرده بود گفت ریدی. حالا یه جک تعریف می کنم که اینجا خالی نشه.
یه روز یه بابایی می خواسته زنگ بزنه کدخدای دهشون، دهشون تلفن نداشته. ایمیل می زنه.
قسمت سوم: اين سعيد ضميري يه ماجرايي رو برام تعريف كرد كه منم براي يكي ديگه تعريف كردم. اونوقت ايشون شاكي شده براي همين هم اينجا ماجرا رو مينويسم تا بدونه كه با كي طرفه. قبلش توضيح نميدم كه ايشون وقتي تو شركتن با اينترنت شركت چكار ميكنن. چون بالاخره ممكنه يكي اينجا رو بخونه. البته بماند كه چيزايي رو كه دانلود ميكنه باهم تماشا ميكنيم.
ايشون تو شركت بودن كه يكي از منشيهاي شركت مياد ميگه چند ماهه كه ميخوام يه مسالهاي رو به شما بگم. ميگه بفرمائيد. مياد كنارش ميشينه ميگه من از وقتي شما اومدين اين شركت دقت كردم خيلي پسر خوب پاكي هستين و اهل هيچ چيز هم نيستين. يكي از فاميلهاي ما هست كه دختر خيلي خوبيه و تازه دانشگاه قبول شده والخ.
فعلا ديگه بسه.
دوستك
قسمت اول: دوشنبه امتحان ماشين دو داشتم با اين آقاي دكتر كابلي تازه به دوران رسيده. اينكه امتحان چطور بود و سؤالاش چي بود بماند. قسمت مهم ماجرا اينجاست كه اين حاج حسين ما حل تمرينشه. قبل امتحان بهش ميگم بيا سر جلسه به عنوان مراقب حضور داشته باش. ميگه كابلي به من چيزي نگفته. ميپرسم اين ماشين يونيورسال مال ماشين يك بود ديگه. ميگه آره. خب منم نميخونمش. ميرم سر جلسه. دوتا حل تمرين ديگش اومدن. از شيش تا سوال دو تاش مال موتور يونيورساله. با هر بدبختي هست به مخم فشار ميارم و از ترمهاي پيش يه چيزايي مينويسم. ( اين دفعه nام كه اين درس رو دارم) بعد امتحان ميرم خوابگاه از حاج حسين ميپرسم مدار معادل ماشين يونيورسال چيه؟ بلد نيست. همون بهتر كه نيومدي سر جلسه. همه حل تمرين دارن. ما هم حل تمرين داريم. مثلا پارتيمون هم هست.
قسمت دوم: این قسمت بدلایل سیاسی فعلا سانسور می شه ضمنا علیرضا در جواب علی که به حرفش شک کرده بود گفت ریدی. حالا یه جک تعریف می کنم که اینجا خالی نشه.
یه روز یه بابایی می خواسته زنگ بزنه کدخدای دهشون، دهشون تلفن نداشته. ایمیل می زنه.
قسمت سوم: اين سعيد ضميري يه ماجرايي رو برام تعريف كرد كه منم براي يكي ديگه تعريف كردم. اونوقت ايشون شاكي شده براي همين هم اينجا ماجرا رو مينويسم تا بدونه كه با كي طرفه. قبلش توضيح نميدم كه ايشون وقتي تو شركتن با اينترنت شركت چكار ميكنن. چون بالاخره ممكنه يكي اينجا رو بخونه. البته بماند كه چيزايي رو كه دانلود ميكنه باهم تماشا ميكنيم.
ايشون تو شركت بودن كه يكي از منشيهاي شركت مياد ميگه چند ماهه كه ميخوام يه مسالهاي رو به شما بگم. ميگه بفرمائيد. مياد كنارش ميشينه ميگه من از وقتي شما اومدين اين شركت دقت كردم خيلي پسر خوب پاكي هستين و اهل هيچ چيز هم نيستين. يكي از فاميلهاي ما هست كه دختر خيلي خوبيه و تازه دانشگاه قبول شده والخ.
فعلا ديگه بسه.
دوستك
عکسها:
غبار گذشته بر پنجره فردا
بایگانی کل
اینجا اسمش لینکدونی ه
2004-2006 Maahtaab ©
Template borrowed from Geir Landr? with minor changes
<$BlogItemCommentCount$> Comments:
<$BlogCommentBody$>
<$BlogCommentDeleteIcon$><$BlogItemCreate$>
<< Home