دوشنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۴

سلام
سلام فقط كپي رايت منه. هركس قبول نداره خره.

ديشب تو قطار جالب بود. رفته بودم رستوران چاي بخورم كه با يه جوونكي پسرخاله شديم. طرف طلبه حوزه بود سال چهارم. وقتي فهميد شريف درس مي خونم، ازم پرسيد اين ماجراي دفن شهيدا چيه؟ خب منم توجيهش كردم كه چقدر موافقها آدمهاي وحشي و بي منطقي بودن و مخالفها چقدر دلشون به حال شهادت مي سوخته و اينكه سعيد حداديان ... .
بعدشم براي زهرچشم گرفتن ازش پرسيدم اين ماجراي خانقاه صوفيها تو قم چي بوده؟ و منم توجيه شدم كه چقدر اين صوفي ها بي دين و ايمونن! آخرش هم اينقدر پسرخاله شديم كه يه كتاب بهم هديه داد.

يك پسرخاله ديگه هم تو كوپه پيدا كردم. سرباز بود. تو نيروي هوايي آش مي خورد. براي اونم اين مساله رو توجيه كردم.

4 ساعت ديگه سال تحويل مي شه.
عيد خوبي داشته باشيد.

قربان همه - دوستك

<$BlogItemCommentCount$> Comments:

At <$BlogCommentDateTime$>, <$BlogCommentAuthor$> said...

<$BlogCommentBody$>

<$BlogCommentDeleteIcon$>

<$BlogItemCreate$>

<< Home

عکسها:
غبار گذشته بر پنجره فردا Š

www.flickr.com
My Odeo Podcast

بایگانی کل


اینجا اسمش لینکدونی ه


2004-2006 Maahtaab ©

Template borrowed from Geir Landr? with minor changes