سه‌شنبه، فروردین ۱۵، ۱۳۸۵

سلام

آقا من تهدید شدم. یکی قراره بزنه تو چونه ام. من نگرانم. دلهره دارم. این چه وضعیه. حقوق اساسی آدم رو ازش می گیرن. خب من هرچی دلم بخواد تو وبلاگ خودم می نویسم. اصلا مگه من به شماها اجازه ندادم که تو وبلاگ من چیز بنویسید. (تو ماهتاب منظورمه نه اون یکی). تازه اگه پس فردا اومدید این تو چیز بنویسید دیدید پسوردش عوض شده شاکی نشید ها! از اون گذشته من که از حق کپیرلیت خودم گزشتم.

نکته بعد اینکه در قدیم رسم بر این بوده که وقتی پیاله ای شراب می خوردند جرعه ای از آن را هم برای مردگان بر زمین می ریختند. ظاهراً این احمدعلی ما هم مرده باشه.

این حاج حسین هم که تولدش مبارک باد, رو هنوز ما هم ندیدیم. فقط شنیده شده ولی البته از جانب ایشان تکذیب هم نشده. خودش همت کنه عکسشو بذاره ما هم ببینیم. در ضمن اینکه من با حاج حسین اون روز تو اخلمد زیر چفیه قندسابی بودم ولی معمول نیست که در روابط همجنس گرایانه جای زن و شوهر مشخص شود. بالاخره آدم همیشه که نمی ... گاهی هم می ... .

فعلا - دوستک

<$BlogItemCommentCount$> Comments:

At <$BlogCommentDateTime$>, <$BlogCommentAuthor$> said...

<$BlogCommentBody$>

<$BlogCommentDeleteIcon$>

<$BlogItemCreate$>

<< Home

عکسها:
غبار گذشته بر پنجره فردا Š

www.flickr.com
My Odeo Podcast

بایگانی کل


اینجا اسمش لینکدونی ه


2004-2006 Maahtaab ©

Template borrowed from Geir Landr? with minor changes