شنبه، فروردین ۲۶، ۱۳۸۵

سلام

این احمدعلی اینقدر حرف زد که من یادم شد چی می خواستم بگم. یه شعر قشنگ براتون انتخاب گفته بودم که تقدیم:

تا زهره و مه در آسمان گشت پدید // بهتر ز وینستون کسی هیچ ندید
من در عجبم ز سیگارفروشان که ایشان // بهتر زانچه فروشند چه خواهند کشید

در ضمن فقط بچه سوسولا که هیچی از مکتب عظیم کمونیسم نمی دونن کاپتان بلک می کشن.

خلاصه اینکه خیلی سوسکی
ریز می بینمت
عددی نیستی
از ته کفشم جدا شو

آخه بدبخت کانگرو تو هیچی نمی بینی. تو اگه چیزی می دیدی می تونستی اون گرگ کثیف رو تو پوست گوسفند ببینی.
تور ایران رو پاره می کنی؟ کمونیست ...ت رو پاره می کنه!

دوستک

<$BlogItemCommentCount$> Comments:

At <$BlogCommentDateTime$>, <$BlogCommentAuthor$> said...

<$BlogCommentBody$>

<$BlogCommentDeleteIcon$>

<$BlogItemCreate$>

<< Home

عکسها:
غبار گذشته بر پنجره فردا Š

www.flickr.com
My Odeo Podcast

بایگانی کل


اینجا اسمش لینکدونی ه


2004-2006 Maahtaab ©

Template borrowed from Geir Landr? with minor changes