جمعه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۸۵

يه مطلبي هست كه اخيراً زياد بهش برخورد مي‌كنم. رابطه بين آدمها مخصوصاً اگر يه طرفش يه آدم روان‌پريشي مثل من باشه. توي وبلاگ‌هاي مختلف زياد به اين نكته برمي‌خورم. مژده يه چيزي نوشته بود با اين مضمون كه اطرفيان آدم وقتي آدم حالش پريشانه بهش مي‌گن تو چرا اونجوري؟ يا جملات مشابه. طوريكه انگار يه مرد به زنش مي‌گه تو چرا پريودي؟ و ما نمي‌تونيم با هم سكس داشته باشيم؟ انگار از يك رابطه دوستي به طرز خودخواهانه‌اي مي‌خوان برداشت كنن. اخيراً دارالمجانين يه مطلبي نوشته بود. يه بيت شعر. فقط همين. وقتي كامنت‌هاش رو خوندم خيلي عصباني شدم. پس وبلاگ آدم هم اگه جاي اين حرف‌ها نباشه، آدم كجا بايد حرفش رو بزنه؟ واقعاً مسخره‌س.
ولي اين مطلب در مورد من خيلي فرق مي‌كنه. يه روز علي بهرامي شريف رو دانشگاه ديدم. نشستيم يه خورده حرف زديم. راستي اينكه حرف علي بهرامي رو پيش كشيدم نه از اين جهت بود كه تو حلقه دوستان نزديك من هست. بلكه از جهت فالي بود كه برام گرفت. كسايي كه مي‌شناسنش مي‌دونن كه تو اين كار تبحر داره و كارش درسته. چيز مهمي كه از اون بيت يادم مونده اينه كه دوستام نقطه خيلي مهمي تو زندگي من‌نند و شانس من در دوستامه. از همه دوستان به خاطر همه چيز ممنون.

دوستك

<$BlogItemCommentCount$> Comments:

At <$BlogCommentDateTime$>, <$BlogCommentAuthor$> said...

<$BlogCommentBody$>

<$BlogCommentDeleteIcon$>

<$BlogItemCreate$>

<< Home

عکسها:
غبار گذشته بر پنجره فردا Š

www.flickr.com
My Odeo Podcast

بایگانی کل


اینجا اسمش لینکدونی ه


2004-2006 Maahtaab ©

Template borrowed from Geir Landr? with minor changes