جمعه، دی ۰۱، ۱۳۸۵
سلام
امشب شب يلدا است. طولاني ترين شب سال. سال گذشته در همين شب، من هنوز خوابگاهي بودم. رفته بوديم اتاق 319. البته ما 419 ايها، عملا 2 تا اتاق توي خوابگاه داشتيم. يکي اتاقي که براي درس خواندن و خوابيدن استفاده ميشد و کمد و لوازم شخصيمان هم تويش بود که همان 419 بود، و يک اتاق هم داشتيم براي ساير امور که شامل غذا و چايي خوردن و فيفا و گلوبال و مايتولوژي و ورق بازي کردن(اعم از 2 نفره و 3نفره و 4نفره و کُخ و...) و گپ زدن و اينها بود. که همان 319 بود. شب يلدا هم رفته بوديم آنجا. مجتبي هم هنوز مرحوم نشده بود و براي ما فال حافظ گرفت. حالا امسال حسابش را بکن.......عليش و مريم، کانادا هستند. علي و مجتبي هم همينطور(البته اشتباه نکنيد! بين دو عضو اخير رابطه همسري وجود ندارد!) امير و عاطفه فرانسه هستند و عزيز هم که ماشاالله "نو ريسپانسِ نو ريسپانس" است. بنده که مشهدم و بقيه دوستان فعلا تهراني هستند..... اي روزگار نامرد....ببين با ما چه کردي....باز خوب است که اين ماهتاب هست و اين رشته هنوز بريده نشده است.....
گفتم اگر دوستان اجازه بدهند، يک تفالي به ديوان خواجه حافظ بزنم و تقديم کنم به همه دوستان خوب و عزيزم. پسرها و دخترهاي بازيگوشي که با هم از سر تخته سنگهاي کوههاي تهران بالا و پايين ميرفتند و «اي ايران» ميخواندند.....پسرها و دخترهايي که اگر چه حالا کمي بزرگتر شدهاند و خيلي چيزها ياد گرفتهاند و به اصطلاح براي خودشان مردي يا خانمي شدهاند، اما اگر فرصت دست دهد، هنوز هم ميتوانند کودک درونشان را رها کنند تا آزادانه در کوه و دشت و شهر و روستا، جست و خيز کند و آواز شادي سر دهد..............
شممت روح وداد و شمت برق وصال
بیا که بوی تو را میرم ای نسیم شمال
احادیا بجمال الحبیب قف و انزل
که نیست صبر جمیلم ز اشتیاق جمال
حکایت شب هجران فرو گذاشته به
به شکر آنکه بر افکند پرده روز وصال
بیا که پرده گلریز هفت خانه چشم
کشیده ایم به تحریر کارگاه خیال
چو یار بر سر صلح است و عذر می طلبد
توان گذشت ز جور رقیب در همه حال
به جز خیال دهان تو نیست در دل تنگ
که کس مباد چو من در پی خیال محال
قتیل عشق تو شد حافظ غریب ولی
به خاک ما گذری کن که خون مات حلال
*****
خوش و خرم باشید
حسین پارسا
امشب شب يلدا است. طولاني ترين شب سال. سال گذشته در همين شب، من هنوز خوابگاهي بودم. رفته بوديم اتاق 319. البته ما 419 ايها، عملا 2 تا اتاق توي خوابگاه داشتيم. يکي اتاقي که براي درس خواندن و خوابيدن استفاده ميشد و کمد و لوازم شخصيمان هم تويش بود که همان 419 بود، و يک اتاق هم داشتيم براي ساير امور که شامل غذا و چايي خوردن و فيفا و گلوبال و مايتولوژي و ورق بازي کردن(اعم از 2 نفره و 3نفره و 4نفره و کُخ و...) و گپ زدن و اينها بود. که همان 319 بود. شب يلدا هم رفته بوديم آنجا. مجتبي هم هنوز مرحوم نشده بود و براي ما فال حافظ گرفت. حالا امسال حسابش را بکن.......عليش و مريم، کانادا هستند. علي و مجتبي هم همينطور(البته اشتباه نکنيد! بين دو عضو اخير رابطه همسري وجود ندارد!) امير و عاطفه فرانسه هستند و عزيز هم که ماشاالله "نو ريسپانسِ نو ريسپانس" است. بنده که مشهدم و بقيه دوستان فعلا تهراني هستند..... اي روزگار نامرد....ببين با ما چه کردي....باز خوب است که اين ماهتاب هست و اين رشته هنوز بريده نشده است.....
گفتم اگر دوستان اجازه بدهند، يک تفالي به ديوان خواجه حافظ بزنم و تقديم کنم به همه دوستان خوب و عزيزم. پسرها و دخترهاي بازيگوشي که با هم از سر تخته سنگهاي کوههاي تهران بالا و پايين ميرفتند و «اي ايران» ميخواندند.....پسرها و دخترهايي که اگر چه حالا کمي بزرگتر شدهاند و خيلي چيزها ياد گرفتهاند و به اصطلاح براي خودشان مردي يا خانمي شدهاند، اما اگر فرصت دست دهد، هنوز هم ميتوانند کودک درونشان را رها کنند تا آزادانه در کوه و دشت و شهر و روستا، جست و خيز کند و آواز شادي سر دهد..............
شممت روح وداد و شمت برق وصال
بیا که بوی تو را میرم ای نسیم شمال
احادیا بجمال الحبیب قف و انزل
که نیست صبر جمیلم ز اشتیاق جمال
حکایت شب هجران فرو گذاشته به
به شکر آنکه بر افکند پرده روز وصال
بیا که پرده گلریز هفت خانه چشم
کشیده ایم به تحریر کارگاه خیال
چو یار بر سر صلح است و عذر می طلبد
توان گذشت ز جور رقیب در همه حال
به جز خیال دهان تو نیست در دل تنگ
که کس مباد چو من در پی خیال محال
قتیل عشق تو شد حافظ غریب ولی
به خاک ما گذری کن که خون مات حلال
*****
خوش و خرم باشید
حسین پارسا
عکسها:
غبار گذشته بر پنجره فردا
بایگانی کل
اینجا اسمش لینکدونی ه
2004-2006 Maahtaab ©
Template borrowed from Geir Landr? with minor changes
<$BlogItemCommentCount$> Comments:
<$BlogCommentBody$>
<$BlogCommentDeleteIcon$><$BlogItemCreate$>
<< Home