سه‌شنبه، دی ۰۵، ۱۳۸۵

سلام
*****
سعید ضمیری ، جون تو یه بار دیگه بگو چی گفتی.....
کاننت؟؟؟!!!
*****
حاج حسین

جمعه، دی ۰۱، ۱۳۸۵

سلام
امشب شب يلدا است. طولاني ترين شب سال. سال گذشته در همين شب، من هنوز خوابگاهي بودم. رفته بوديم اتاق 319. البته ما 419 اي‌ها، عملا 2 تا اتاق توي خوابگاه داشتيم. يکي اتاقي که براي درس خواندن و خوابيدن استفاده مي‌شد و کمد و لوازم شخصي‌مان هم تويش بود که همان 419 بود، و يک اتاق هم داشتيم براي ساير امور که شامل غذا و چايي خوردن و فيفا و گلوبال و مايتولوژي و ورق بازي کردن(اعم از 2 نفره و 3نفره و 4نفره و کُخ و...) و گپ زدن و اينها بود. که همان 319 بود. شب يلدا هم رفته بوديم آنجا. مجتبي هم هنوز مرحوم نشده بود و براي ما فال حافظ گرفت. حالا امسال حسابش را بکن.......عليش و مريم، کانادا هستند. علي و مجتبي هم همينطور(البته اشتباه نکنيد! بين دو عضو اخير رابطه همسري وجود ندارد!) امير و عاطفه فرانسه هستند و عزيز هم که ماشاالله "نو ريسپانسِ نو ريسپانس" است. بنده که مشهدم و بقيه دوستان فعلا تهراني هستند..... اي روزگار نامرد....ببين با ما چه کردي....باز خوب است که اين ماهتاب هست و اين رشته هنوز بريده نشده است.....
گفتم اگر دوستان اجازه بدهند، يک تفالي به ديوان خواجه حافظ بزنم و تقديم کنم به همه دوستان خوب و عزيزم. پسرها و دخترهاي بازيگوشي که با هم از سر تخته سنگ‌هاي کوه‌هاي تهران بالا و پايين مي‌رفتند و «اي ايران» مي‌خواندند.....پسرها و دخترهايي که اگر چه حالا کمي بزرگتر شده‌اند و خيلي چيزها ياد گرفته‌اند و به اصطلاح براي خودشان مردي يا خانمي شده‌اند، اما اگر فرصت دست دهد، هنوز هم مي‌توانند کودک درونشان را رها کنند تا آزادانه در کوه و دشت و شهر و روستا، جست و خيز کند و آواز شادي سر دهد..............

شممت روح وداد و شمت برق وصال
بیا که بوی تو را میرم ای نسیم شمال
احادیا بجمال الحبیب قف و انزل
که نیست صبر جمیلم ز اشتیاق جمال
حکایت شب هجران فرو گذاشته به
به شکر آنکه بر افکند پرده روز وصال
بیا که پرده گلریز هفت خانه چشم
کشیده ایم به تحریر کارگاه خیال
چو یار بر سر صلح است و عذر می طلبد
توان گذشت ز جور رقیب در همه حال
به جز خیال دهان تو نیست در دل تنگ
که کس مباد چو من در پی خیال محال
قتیل عشق تو شد حافظ غریب ولی
به خاک ما گذری کن که خون مات حلال
*****
خوش و خرم باشید
حسین پارسا

یکشنبه، آذر ۱۹، ۱۳۸۵

سلام
*****
سعید ضمیری در برابر تهدید به تعویض هیئت مدیره سکوت اختیار کرد!!!!
وقتی داشتم اون پست رو می نوشتم، تنم رو برای یه فصل فحش و دری وری چرب کرده بودم...
شما باورتون می شه؟
حسین پارسا

شنبه، آذر ۱۸، ۱۳۸۵

سلام به همگی

سلام مسلماً کپیرایت کسی نیست.

عزیز تولدت مبارک. پنجشنبه شب به مناسبت تولد عزیز تعدادی از دوستان در رستورانی در فرحزاد به نام رستوران جگرکی درویش گرد هم آمدیم و تولد وی را جشن گرفتیم.
عکسها متعاقباً بر روی سایت فرهنگی تربیتی ماهتاب قرار خواهد گرفت.

دوستک
گفتم حالا ما که جز هیات مدیره نیستیم از طرف ماهتاب تبریک بگیم، از طرف مج های دور از ایران تولدت مبارک عزیز جان... امسال هم که نشد سال دیگه یه جا باش که بشه برات تولد گرفت... یا اینجا باش ما بگیریم یا ایران باش اون ها بگیرن یا حداقل یکی ور دلت باشه که برات تولد بگیره.... راستی کی می گه کسی نیست همین الانش.... بالاخره یه دلیلی داره که از اون جا دل نمی کنی دیگه....

کلی خوب و خوش باشی خیلی زیاد...
با کلی ارزوی خوب دیگه...

جمعه، آذر ۱۷، ۱۳۸۵

سلام
*****
می خواستم بگم خوش به حالتون که تو خونه نیستین و بالطبع یکسره پای تلویزیون پلاس نیستین و از دیدن دست و پا زدن فلاکت بار صدا و سیما برای کشوندن مردم پای صندوق رای راحتین...
واقعا شورش رو دارن در میارن... از یه جایی که اصلا فکرش رو هم نمی کنی شروع می کنن و یه مرتبه سر از شرکت در انتخابات در میارن...
یا مثلا خیلی لجم گرفت که بعد از اینکه رضازاده طلا گرفت، رفت باهاش مصاحبه کرد و ازش پرسید رای میده یا نه....خیلی زشته...
*****
میگم حالا که بازار انتخابات داغه و از هیئت مدیره ماهتاب خبری نیست ، بیاین ما هم انتخابات برگزار کنیم و هیئت مدیره انتخاب کنیم....
به کوری چشم حسود....!!!
*****
حسین پارسا

چهارشنبه، آذر ۱۵، ۱۳۸۵

نمی خوام....این لعنتی عکس من رو پابلیش نمی کنه...
*****
من از اعضای هیئت مدیره خواهش می کنم که هر چه سریعتر مشکل ایجاد شده رو حل و فصل کنند.
*****

سلام علیکم جمیعا
*****
البته من قصد ندارم که اینجا بحث راه بندازم. همین جوری مایل بودم که بدونم که بین دوستان کسی هست که بدونه اول مرغ بود یا تخم مرغ؟
با تشکر
*****
اینهم عکسی که قول داده بودم

حسین پارسا

سه‌شنبه، آذر ۱۴، ۱۳۸۵

البته من هم چاکر حاج حسین ام :)

یکشنبه، آذر ۱۲، ۱۳۸۵

سلام
خوب ظاهرا ابراز الطاف نامشخص دوستان داره حالت مشخص تری به خودش می گیره و کار داره به جاهای باریک می کشه....!
*****
در مورد اتهام وارده ( که البته مورد اتهام یعنی بچه موج الان خارجه!!)باید بگم که ارتباط من و ایشون کاملا بر همه واضح و مبرهن بوده و هست. و اون هم این که بنده مخلصشم.
*****
یه عکس هم هست که هر چی می خوام براتون آپ لود کنم نمیشه...
طلبتون
*****
ارادتمند: حاج حسین

جمعه، آذر ۱۰، ۱۳۸۵

سلام
بعد از اظهار الطاف مشخص و نا مشخصی که دوستان در مورد حقیر داشتند، بالاخره دیگ غیرت اینجانب به جوش آمد و تصمیم گرفتیم خودی نشان بدهیم...
*****
محمد باقر ما را که یادتان هست؟همین اول کاری یکی از جملات نغزش را که اخیرا افاضه فرموده، می خواستم به اطلاعتان برسانم.
ایشان فرمودند «آدم که بمیره، طوری نمیشه... یا میره بهشت جیفتنگ میزنه یا میره جهنم جیفتنگ میزنه...!»
*****
بعدش هم می خواستم بگم بابا کوه رفتن از ما گذشت، دوباره یه بحثی چیزی راه بندازیم که اقلا از حال و روز هم با خبر شیم.
*****
خوب دوستان خوب و خوش باشید

عکسها:
غبار گذشته بر پنجره فردا Š

www.flickr.com
My Odeo Podcast

بایگانی کل


اینجا اسمش لینکدونی ه


2004-2006 Maahtaab ©

Template borrowed from Geir Landr? with minor changes