سه‌شنبه، شهریور ۱۰، ۱۳۸۳

حسین که مشهده، من هم که اهوازم. آقای شمسی پس کجاست که چیزی تو این ماهتاب نمی نویسه؟

فعلا - علی

جمعه، شهریور ۰۶، ۱۳۸۳

حسین، مجتبا، محمد، محمود و (عزیز + خودم) به خاطر دیروز و شب قبلش و اون ورق و این پانتومیم ممنون.
خوش گذشت.

فعلا - علی

چهارشنبه، شهریور ۰۴، ۱۳۸۳

سلام
*****
دیروز من و محمد صدیق و محمود , رفتیم بیرون. اول رفتیم پارک طالقانی و بعد هم پارک ملت و علاوه بر این که کلی به من خوش گذشت, باعث شد تا یاد خاطره های خوب پارک طالقانی رفتن با دوستهام بیفتم. من بعد از اون سالها , نرفته بودم پارک طالقانی, با اینکه بارها از چند قدمی اش رد شدم.
*****
یه ترکه میره سربازی
دور کلاش قرمزی
*****
خداییش با مزه بود؟
*****
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم ده به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه عشق نهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه غم
هر کجا نامه عشق است, نشان من و توست
اینهمه قصه فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
سایه ز آتشکده ماست فروغ مه و مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم ده به نگاهی که زبان من و توست
*****
می رسد مرغ بهاران به دو صد قول و غزل
می درد پرده فصلی, که خزان من و توست
این شب تیره که امروز به ما سایه فکند
می دهد وعده صبحی که از آن من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم ده به نگاهی که زبان من و توست
*****
یکی از شاهکارهای خانم شکیلا است. اگه نشنیده این, حتما گوش بدین.
*****
من دارم میرم مشهد. میرم پیش داداشم.
این دفعه که یه روزه رفتم , موقع خداحافظی, بغلش کردم و بهش گفتم: ان شاالله درسام رو زود می خونم و میام پهلوی تو. گفت: نه! دیگه لازم نیست بیای( البته گفت زالم نیست بیای!!!) . با یک دنیا تعجب پرسیدم: آخه چرا؟ گفت: دفعه بعد, یه وقتی بیا که دیگه زالم نباشه بری تهران.
شما جای من بودین جگرتون آتیش نمی گرفت؟
بهش گفتم: آخه تا اون موقع این قدر دلمون برای هم تنگ میشه که اصلا نمی دونیم چی کاربکنیم!!!
چند شب پیش که زنگ زدم خونه, باهش حرف که می زدم, بهم گفت که , زود بیا, بهت چند تا نخود و چند تا نقل بدم که توی تهرانت بخوری!!!
گفتم شکلات چی؟ شکلات هم بهم می دی؟ یک کمی فکر کرد و گفت: یه دونه که بهت میدم!!!!!
البته شما نمی دونید وقتی داداش من حاضره از یه شکلات بگذره یعنی چی.
*****
خیلی تحفه هم نیستم, اما فکر کنم تو مشهد وبلاگ نویسی رو تعطیل کنم. من تو مشهد, بهترین و صمیمی ترین دوستم رو دارم. دوستی که می دونم هیچ وقت با علی مهریزی علیه من ائتلاف نمی کنه!!!!!!!
*****
فعلا خداحــــــــــــــــــــــــــــــــافـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــظ
*****
نوشته شده در ساعت 15:25 روز چهار شنبه
توسط حسین

سه‌شنبه، شهریور ۰۳، ۱۳۸۳

دو تا پست دیگه هنوز از اون پست های تکراری که حاج حسین دل شکسته هشتاد بار فرستاده بود تو ماهتاب مونده که پاک کنم.
خوب به جای غر زدن به بلاگر، اف پنج بزن عزیز دلم!
نچ نچ

فعلا - داش علی
فضول رو بردن جهنم گفت هیزمش تره
اشکالی نداره حسین کوچولو
به اندازه تعداد آدمها راه هست برای رسیدن به خدا.
نا امید نشو.
دوستک برات دعا می کنه.
------------------------
دوستک
سلام
*****
حسين پارسا كوچولو از علي مهريزي بزرگ ناراحته. بخشش از بزرگتر هااست.
*****
اين دوستك عزيز موقعي كه مي خواد به شخصيت انسانها توهين كنه خوب شيره. ولي موقعي كه مي خواد يه بحث راه بندازه ، عين اين بچه دوساله ها كه تو خيابون پفك مي بينن مي گن: ماما!ماما! بخر ! بخر!، مياد بيخ گوش من ميگه: حاج حسين يه بحث در مورد .... راه بنداز يه كم حرف بزنيم.
*****
من نمي دونم اينجا چه هيزم تري فروخته ام كه از اول ب بسم الله اين وبلاگ تا به حال يه نفر هم با من ساز موافق نزده.هزار تا ائتلاف مختلف تشكيل شده و همه اش هم عليه من.حالا هزار تا كه نه، يه كمي كمتر. يه پايه ثابت همه ائتلاف ها كه علي مهريزي بوده. ( علي و احمدعلي، علي و مجتبي و اين آخر هم علي و دوستك) من فكر كنم هنوز بقيه دوستان اين شانس رو دارن كه با علي سر يه موضوعي عليه من ائتلاف كنن.
*****
عدد اين حرفها نيستي!!! ما رو چه به اينكه عليه تو ائتلاف كنيم!!!

جمعي از خوانندگان پروپاقرص
*****
تاب بنفشه مي دهد طره مشك ساي تو
پرده غنچه مي درد خنده دلگشاي تو
من كه ملول گشتمي از نفس فرشتگان
قيل و مقال عالمي مي كشم از براي تو
*****
يه روز يه .... ميره كله پاچه بخوره، طرف ميگه : آقا چشم بذارم؟
.... ميگه نه من چشم ميذارم تو برو قايم شو!
*****
نوشته شده در ساعت 10:40 روز سه شنبه
توسط حسين

دوشنبه، شهریور ۰۲، ۱۳۸۳

سلام.
ببخشيد علي آقا.معذرت مي خوام.
خداحافظ.
حسين پارسا
دوستك؛ خيلي مي خوامت! چون خيلي باحالي!

فعلا - علي
سلام
1.دیوونه خودتی
2.علی بزرگ باشه یا کوچیک. براش دعا بکنیم یا نه. سرش شلوغ باشه یا خلوت .امیدوارم گیر تو یکی نباشه
3.ممکنه پروژه طراحی ماشین تموم شده باشه ولی تو چیزی یاد نگرفتی
4.عقلای جمع هر کاری کرده باشن لابد صلاح دیدن بالاخره عقلاین دیگه
5.I push a pipe in my head
6.سه سال پیش باید عاقل تر از این می بودی که یه نفله (نصفه) آدم یه پایپ رو پوش کنه تو کلت
=====================
دوستک
سلام
*****
قبول نیست. به احساسات شاعرانه من توهین شد. اگه علی مهریزی بزرگ دلش نمی خواد براش دعا نکنین.
*****
عقلای جمع نشستن یه کناری و وبلاگ رو سپردن دست یه عده دیوونه. خوب حاصل نباید چیزی بهتر از این بشه.
*****
دنیا و قیل و قالش
غصه رو بی خیالش
دیوونه رو نگاه کن
ببین چه خوبه حالش
دیوونه غم نداره
هیچ چیزی کم نداره
عشقش و حرفش یکیه
دیوونه شو کی به کیه
*****
این پروژه طراحی ماشین بالاخره تموم شد. کلی چیز یاد گرفتم.
*****
When I was in bus to Mashhad, my iraqi freind , without any priview, said:
"You mast be in love with a girl."
It was too difficult for me. I looked for proper letters:
Why do you say that?
He answered easily:
"Because it's your nature."
I falled in the cage, so I smiled and said:
I was 3 years ago. but then I stopped that.
He smiled and asked :
"Why?"
"Because she doesnt want that" I said.
He smiled more. He said: In Iraq when a girl doesn't want this, we say a phrase. we say:
"She push a pipe in his head".
And what about you, I asked him.
He said: "Not in Univ, but ten years ago, I was in love with a naghbour's girl."
And why didn't you marry her? I asked.
"Because she push a pipe in my head". He answered!!!
*****
نوشته شده در ساعت 11:25 روز دوشنبه
توسط حسین
بنده کاملا از این حسین مزدور متشکرم چون نمی دونم باید چی بگم در مقابل این حرفش که نمی دونم از کجاش آورده که برای «علی مهریزی کوچولو» دعا کنید که سرش خیلی شلوغه.
اولا کوچولو هیکلته، ثانیا هم بنده دارم مطابق سابق زندگیم رو می کنم. شلوغ بودن سرم رو از کجات در آوردی بشر آخه؟

فعلا - علی

یکشنبه، شهریور ۰۱، ۱۳۸۳

سلام
ما يه اردو داريم كاملا مردونه چهارشنبه شب ميريم خوابگاه . شب از عزيز سور مي گيريم. بعد تا صبح مفاتيح از نوع 52 برگي مي خونيم يا بهتر بگم مي زنيم. سحر مي ريم كوه اگه هوا خوب بود تا عصر الواتي مي كنيم وگرنه اگه هوا داغ بود بعد ناهار بر مي گرديم كلي خوش مي گذره. اناث (آدم نصفه ها) رو هم را نمي ديم.
+++++++++++++++++++
دوستك
سلام
چند تا نكته :
1. من هميشه علي كوچولو رو بعد از نمازهاي يوميه، نماز شب، نماز جعفر طيار، نماز غفيله،نماز جوشن كبير؟؟؟(من نماز صغير نمي خونم برام افت داره) داشتم مي گفتم نماز قبل از بول نماز بعد از غائط نماز ابوحمزه ثمالي يا به قول صحيح تر شمالي (من نمي دونم ابو حمزه يعني پدر حمزه تو شمال چه كار مي كردن. تازه اگرم كاري مي كردن حمزه بايد شمالي مي شد نه پسرش) و بالاخره هرنماز مكروه و مباح و حرام ديگه اي دعا مي كنيم حتي بعضي وقتا قبلش دعا مي كنم. لذا شما لازم نيست نگرانش باشيد.
2.گيريم كه يه نفر نماز نخونه (همه كه مثل من نيستن) توبايد اونو همه جا جار بزني؟ نذار دهنم واشه و بعضي چيزارو فاش كنم.
3.وضو گرفتن چه ربطي به نماز خوندن داره. من خودم گاهي وقتها وضو ميگيرم ولي نماز نمي خونم و بيشتر اوقات بدون وضو نماز مي خونم. حالا كه بحث به اينجا رسيد خوبه بدونيد من چه وضوهايي مي گيرم. وضوي مس ميت، وضوي مس حي، وضوي غسل جمعه، وضوي نماز آيات، وضوي سجده واجب، وضوي رويت اناث و ...
4.يه ضرب المثلي هست كه ميگه يه روز يه فقيري داشت نون خشك تو جوب تر ميكرد و مي خورد و خدا رو شكر مي كرد.
يكي بهش رسيد و گفت اين وضع فلاكت بار كه شكر گويي نداره .جواب داد خدا خودش مي دونه اين از صد تا فحش خواهر و مادرم بدتره. نتيجه اينكه هركي رو ديدين نماز مي خونه زود جو نگيرتون.
5. بابا فهميديم نماز خوندن بلدي. حيف كه جانيست اسم دعاهايي رو كه در شبانه روز مي خونم بنويسم. ولي خودت خجالت بكش.
6. پروژه طراحي ماشين هم يكي از راههاي رسيدن به خداست . دست كم نگيرش
7. آخر حرفات هم بالاخره يه حرف حسابي زدي اما كو گوش شنوا. آخه بابا اگه گفتن چهار بار مشروطي برابر اخراجه منظور اينه كه دانشجو مي تونه سه بار مشروط بشه يعني حق مسلم دانشجوست. حيف نيست بذارين حقتون پامال بشه؟ ازش استفاده كنين. 6سال هم مثل همينه.
فعلا تموم شد.
************************
دوستك
سلام
*****
سر علي مهريزي كوچولو اين روز ها خيلي شلوغه. بياييد براش دعا كنيم.
*****
گاهي وقتها كه توي خوابگاه، يه نفر كه مي دونم نماز نمي خونه رو مي بينم كه داره وضو مي گيره، يه حس خيلي بد بهم دست ميده. ميدونيد. آدمي كه قانونش نماز نخوندنه، اگه يه بار نماز بخونه، لابد يه دليلي براش داره. يه جذبه اي، يه كششي، يه احساس اتصالي، يه معنويتي....
اما آدمي مثل من كه قانونش نماز خوندنه، تازه اگه از وقتايي كه نمازش قضا ميشه بگذريم، واقعا چند درصد براي نماز خوندنش دليل داره؟ مي دونيد . من يكي از اين آدمها رو ديشب ساعت 2:30 ديدم كه داشت وضو مي گرفت. حس كردم كه نماز خوندن اين آدم، نماز خوندن من رو محكوم ميكنه. حس كردم يه صدايي توي فضاي درونم پيچيد:
"ببين نماز خوندن يعني اين"
خيلي سخته. فكر نمي كنم دليل كافي براي تركش داشته باشم، اما براي كيفيتش بايد يه كاري بكنم. خيلي سخته.
*****
اي كسي كه گوش دادن به يك صدا، نمي تواند او را از گوش دادن به صداي ديگر باز دارد،
اي كسي كه زيادي تعداد سوال كنندگان ، او را در جواب دادن به آنها دچار اشتباه و مشكل نمي كند،
و اي كسي كه زيادي اصرار و پا فشاري بندگانش بر خواسته هايشان ، او را مجبور به اجابت درخواست آنها نمي كند
به من، سردي و سلامت عفو خود را بچشان
و شيريني رحمتت و آمرزشت را.
خداي من!
اين نمازي را كه خواندم، نه به اين خاطر بود كه تو به آن احتياج داشتي.
تو حتي غير از اينكه من ، با اين نماز ،تو را تعظيم كنم ، فرمانت را اطاعت كنم و در خواست تو را در كاري كه من را به انجامش امر فرموده اي اجابت كنم، خواسته اي از اين نماز نداري،
خداي من!
اگر در نمازم خللي هست يا در به جاي آوردنش كوتاهي مي كنم ، در ركوعش يا در سجودش، از تو مي خواهم كه من را به خاطر آن مواخذه نكني و آن را با ديده قبول و بخشش بنگري
*****
اين يكي از دعاهايي بود كه ميشه بعد از نماز خوند.
*****
پروژه طراحي ماشين داره تموم ميشه. چيز خوبي از آب در نيومد. مي تونستم بيشتر از اينها روش وقت بذارم و كار كنم. اما همينجوريش هم كلي چيز ياد گرفتم.
*****
مدت زمان رسمي اي كه براي دوره ليسانس در نظر گرفته شده، 6 ساله. من نمي دونم چرا بعضي ها اينقدر عجله دارند.
*****
نوشته شده در ساعت 10:15 روز يكشنبه
توسط حسين

جمعه، مرداد ۳۰، ۱۳۸۳

سلام
*****
من قبلا فكر مي كردم كه احمق ترين موجود دنيا، رييس قبلي اداره امور خوابگاههاست. اما الان كم كم دارم مي فهمم كه اين بلاگ اسپات از اون هم احمق تره.
*****
سايت خوابگاه هم خودش گزينه اي بود و ما خبر نداشتيم ها!
*****
آخه خداييش، گير اگه واقعا گير باشه، به تو مي رسه؟ تا وقتي بخواد از تو اينهمه سايت رد بشه و برسه به تو گير مي كنه به هزار و يك جاي ديگه.
ضمنا خوب شد گفتي. تو گير نمي خواي تو كتك مي خواي.
*****
اي كسي كه براي تمام خوبيها به او اميدواريم
و حمايت بي دريغش در تمام سختيها حامي ماست
اي كسي كه به زيادي حرف و كم بودن عمل ما نمي نگري و به عمل ناچيز ، پاداش فراوان مي دهي
اي كسي كه به درمانده اي كه از تو پناه بجويد، نعمت عطا مي كني
اي كسي كه به درمانده اي كه از تو پناه نجويد و حتي اصلا تو را نشناسد نيز نعمت عطا مي كني
به من تمام آنچه را كه در دنيا برايم خير است و تمام آنچه را كه در آخرت برايم خير است، عطا كن
چرا كه خواسته من از تو اين است
و من را از تمام آنچه كه در دنيا برايم خير نيست و آنچه در آخرت برايم خير نيست ،نجات بده .
چرا كه خواسته من از تو اين است.
*****
اين دعاي مخصوص ماه رجب بود
*****
حيف كه پروژه طراحي ماشينم مونده...
دلم مي خواد هنوز بنويسم
*****
نوشته شده در ساعت 11:15 روز جمعه
توسط حسين

پنجشنبه، مرداد ۲۹، ۱۳۸۳

اگه يه دفعه هم بگي مي فهميم كه دعا كردن بلدي.
اصلا تو اگه بحث رانندازي روزت شب نمي شه؟
=======================
دوستك
+++++++++++++++++++++++
---------------------------------
_______________________
((((((((((((((((((((((((((((((((((((((
)))))))))))))))))))))))))))))))))))))
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
%%%%%%%%%%%%%%%%%%
$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
#######################
@@@@@@@@@@@@@@@
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
يكي به من گير بده
/////////////////////////////
\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\
..........................................................
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
"""""""""""""""""""""""""""""""""
'''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''
;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;;
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<
>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>
[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[
]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]
{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{
}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}
سلام
*****
من ديشب دعا كردم. براي موفقيت و سلامتي و قبولي تو كنكور و چيزاي خوب ديگه.
البته براي تو دعا كردم.
(لطفا هیچکس خودش را مخاطب این جمله فرض نکند.آنکه باید بخواند و بداند و متنبه شود، خود داند که کیست.)
*****
در هوايت بي قرارم روز و شب
سر زكويت بر ندارم روز و شب
جان روز و جان شب اي جان جان
انتظارم انتظارم روز و شب
زان شبي كه وعده كردي روز وصل
روز و شب را مي شمارم روز و شب
*****
مي دونيد. بعضي وقتها فكر مي كنم كه حالا من اينهمه چرند اينجا مي نويسم، كي ميخونه.
اما به هر حال مهم نيست. مهم نفس نوشتنه. نوشتن از زندگي براي زنده ها. نوشتن از دوست شخصيه يه عده از دوستهاي شخصي، براي همه، نوشتن از ...
مي دونيد. بيشتر از هر كسي، خود ما آدمها هستيم كه به دريافت علايم حياتي از طرف خودمون نياز منديم. اگه يه روز يه آدم، از طرف خودش، سيگنال هاي حاوي علايم حياتي دريافت نكنه، زندگي اش "احمقانه، مزخرف و لجني" ميشه.
اول ها فكر مي كردم وبلاگ نوشتن، كار سختي باشه. اونم براي يه عده آدم كه تو رو ميشناسن. فكر مي كردم مانع از اين ميشه كه خودت باشي و حرف دلت رو بزني. اما نظرم داره عوض ميشه.
*****
باز فردا نيام ببينم يه نفر سر اين 4 خطي كه بالا نوشتم بحث راه انداخته.
خداييش بحث داره؟
*****
سعدي عليه الرحمه ميگه:
مرا به هيچ بدادي و من" هنوز" بر آنم
كه از وجود تو مويي به عالمي نفروشم

اين كلمه "هنوز " باعث ميشه من فكر كنم كه سعدي نتونسته عظمت عشق رو به طور كامل درك كنه.
خيلي روم زياده؟
*****
يه ميل زدم به يكي از استاد هاي "ام.آي.تي". در مورد پروژه طراحي ماشينم. جوابم رو كه داد هيچي، يه مقاله از خودش كه در همون زمينه بود رو هم برام ميل كرد.
كلي حال كردم.
*****
نوشته شده در ساعت 10:48 روز پنجشنبه
توسط حسين

سه‌شنبه، مرداد ۲۷، ۱۳۸۳

سلام
*****
البته به من ربطی نداره. ولی آدمایی که بین حرفاشون "..." می گذارن، جمله هاشون یه معنایی میده.
می خواستم از علی خواهش کنم که به ما بگه چه کلماتی جای اون نقطه چین ها بوده که حذف شده؟
:-(
*****
شب سردی است ومن افسرده
راه دوری است و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده
میکنم تنها از جاده عبور
دور ماندند زمن آدمها
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غمها
فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز کند پنهانی
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر سحر نزدیک است
هر دم این بانگ بر آرم از دل
وای این شب چقدر تاریک است.
اندکی صبر سحر نزدیک است...
( اه! این موسیقی لعنتی اش رو چه جوری باید بنویسم؟)
لای لای لای لای لالای،
لای لای لای لالای
لای...
*****
این اصفهانی هم فقط همین یه آهنگش قابل تحمله.
البته به نظر من مفهوم" سحر نزدیک است" یه مفهوم کاملا متعالیه که مصداقش در گذر زمان عوض میشه. یعنی هر آدمی در هر برحه ای از زندگیش یه آرزویی داره که خوب با رسیدن به اون، حس میکنه که در سحر گاه زندگی قرار داره.
اما از اون که گذشت، دوباره احساس میکنه که هنوز به سحر نرسیده. در واقع این مفهوم خیلی نزدیکه به مفهوم همیشه در سفر بودن و هرگز نرسیدن.
خیلی چرند گفتم؟
*****
این احمد علی فرهودی کجاست؟
*****
نوشته شده در ساعت 13:50 روز سه شنبه
توسط حسین




دوشنبه، مرداد ۲۶، ۱۳۸۳

........ و ........ که ........... ........ .............. ............. است. ........... ............... ............. به ............. خیر .........
....... .............. .............. شد .......... نه .............. ......... ............. یک ............ ......... ....... ... .
سه ........ .......... ........ آبی ............ ........... دوست ...... ......... رفت ...... ........
........ ............ ............ .............. ماهتاب ........ .

........ علی.
من نمي خوام.........
من بعد از ۲ سال وبلاگ نويسي خودم بلد بودم پابليش کنم.......... بي دليل نبود اون پابليش نشدن اون متن......... من اصلا تمايلي به ادامه اون بحث نداشتم... چون معتقدم جاش اين جا نبود... به دلايل خيلي زياد و حتي شخصي....
حالا که کاريست که شده...........
من بايد هنوز کلي فکر مي کردم............

سلام
*****
من اصلا عصبانی نیستم به خدا. حرفهای تو رو هم سعی کردم بخونم. اما معنی بعضی هاش رو نفهمیدم که گفته بودم کجاهاش بود.
تمام تعجب من هم از همین بود که تو که با من موافقی، چرا یه دفعه اومدی و انگار که من یه حرف مهمی زدم که نباید می زدم، به حرف من جواب دادی.
می دونی من اگه جای تو یا علی بودم، بحث رو ادامه نمی دادم. چون طرفم خودش قبول کرد که در مورد چیزی نظر داده که زیاد نمی شناسه اش.
اما با این حال:
1- حس خوبی ندارم از اینکه به این صراحت می گی: "منظور من و علی این بود که ..." علی رو نمی دونم ولی من ترجیح نمی دم که نظر علی رو از تو بشنوم. چون هیچ بعید نیست توی انتقالش به من اشتباه کنی. اگه من تا حالا حرفی زدم که معنی اش رد کردن دوستی "خاص" دختر و پسر به طور کلی بوده، معذرت می خوام. فکر کنم باید اصلاح کنم:
"بعید نیست که دوستی های خاصی وجود داشته باشد بین یک دختر و یک پسر که به ازدواج منجر بشود یا نشود و در عین حال انتهای وحشتناکی هم نداشته باشد."
منظورم از تحریم این بود که مدتها بود چیزی ننوشته بودی. بعد که یه دفعه بعد از مدتها اومدی اونم برای جواب به حرف من، خوب من تعجب کردم
3- توضیحات مفیدی دادی. بعضی جاها رو که نفهمیده بودم، فهمیدم.
اما باز هم میگم من فحش ندادم. آیا هر چیز غیر خوش آیندی فحشه؟
آهــــــــــــا ! حالا فهمیدم منظورت چی بود. منظورت این بود که دوستهایی داری که اون دوستها ، خودشون باهم اون جوری دوستن...
من فکر کردم منظورت اینه که این دوستها با خودت اون جوری دوستن. در این صورت باید من رو ببخشی که حرفت رو درست نفهمیده بودم. ولی بالاخره ما یا بد بودن یه چیز رو می پذیریم، یا دیگه نمی گیم حتما یه خوبی هایی هم داره.
4-اگه واقعا چیزی که من محکوم می کنم رو شما هم محکوم می کنید که دیگه بحثی نیست.
فکر کنم تفاوت زیادی هست بین وقتی که آدم بخواد به یه حرف اعتراض کنه و وقتی که بخواد به عام شدن یه حرف اعتراض کنه.
اصلا چطوره من اون پاراگرافی که بحث رو شروع کرد دوباره بنویسم:

"شايد من هم بايد روشي رو انتخاب كنم كه بيشتر پسرها انتخاب مي كنن.يه دوستي قشنگ و مهربون و پر از احساس شاعرانه، اما كاملا آزاد از هر مسوليتي. يه دوستي كه از موقع تولدش تا هنگام مرگش، دلهره لحظه جدايي رو همراه خودش داره.درست مثل اينكه يك كيك شكلاتي خوشمزه رو بخوري، كه ميدوني توش يه سم قوي ريختن.خوبي اش اينه كه يه همچين دوستي اي با هيچ كدوم از اجزاي تشكيل دهنده وجود من سازگار نيست.(حتي با ناخن انگشت كوچيكه پام) وگرنه ممكن بود افسوس بخورم كه چرا تو اين مدت 4 ساله كه در واقع بهترين فرصت براي من بود، اين كار رو نكردم.مي دونيد، من ياد نگرفته ام كه دوستي ميتونه "تا" داشته باشه. البته شايد بگيد كه هيچ مفهوم متناقضي اين وسط نيست.من همين اواخر ياد گرفته ام كه آدم ميتونه در عين اينكه همسرش رو دوست داره، يه نفرديگه رو هم دوست داشته باشه حتي بدون اينكه اون آدم خبر داشته باشه و حتي بدون اينكه همسرش خبر داشته باشه.اما اينكه از يه نفر بخواي برات جاي يه همسر خوب و مهربون رو بگيره ، "تا" موقعي كه براي ازدواج كردن آماده بشي....وحشتناكه...."

میشه به من بگی به کجای این حرف اعتراض داری؟
اگه یه نفر بیاد بگه: " اه اه بدم میاد از اینکه توی یه شب بارونی زیر نور قرص کامل ماه ، کنار دریا در امتداد ساحل قدم بزنم "
تو سعی می کنی بهش بقبولانی که اشتباه کرده؟ می تونی نظر خودت رو در اون مورد بیان کنی به خصوص اگه یه وبلاگ دسته جمعی باشه. اما نمی تونی متهمش کنی به اینکه داره به دریا فحش میده.
خیلی چیزها شخصی اند. من هم با این حرفم چیزی رو محکوم نکردم .کسایی که چنین دوستی هایی دارند رو هم محکوم نکردم. فقط و فقط گفتم دلم نمی خواد چنین دوستی ای داشته باشم چون از نظرم محکومه. خود من هم دوستهایی دارم که اینجوری با هم دوستن.از نظر من هم محکوم نیستن. اما من دلم نمی خواد چنین دوستی ای داشته باشم.
برای من در حکم همون "سم" یا حتی کشنده تر از "سم " اه.
من فکر کنم تمام مشکل از اینجا ناشی شد که تو هم معنی حرف من رو نفهمیدی.:

"من گفتم خيلي از پسرها(كه باز معلوم نكردم كي جزو اونها هست و كي نيست) "تا" موقعي كه آماده ازدواج بشن، از يه نفر (كه الزامي نيست در آينده همسرشون بشه و البته الزامي هم نيست نشه) مي خوان كه براشون نقش همسر رو بازي كنه.اما اگه مجبور شن با يه نفر ديگه ازدواج كنن، بايد ارتباطشون با نفر اول رو خاتمه بدن، هرچند كه ياد و خاطره اش رو ميتونن بي كم و كاست توي سينه شون حفظ كنن و بي اينكه محبتي كه به همسرشون پيدا مي كنن، رو كيفيت محبت اولي، تاثير بذاره.من فقط در مورد همين جمله كه بيان كردم قضاوت ميكنم و ميگم به نظر من كار وحشتناكيه."

چیزی که تو رو گول زد به کار بردن جمله " والزامی هم نیست که نشه" بود. اما من هنوزم میگم . درسته که اینجا عامش کردم اما اینجا که حکم ندادم. حکم رو همون جایی دادم که دوباره خاصش کردم:"اما اگه مجبور شن با یه ...."
*****
تمام چیزی که باعث میشه من ماهتاب رو دوست داشته باشم، احساس حرف زدن با دوستامه.
دوستایی که شاید دیگه هیچ موقعیتی برای حرف زدن باهاشون گیرم نیاد.
دوستایی که دلم میخواد همین جوری باهاشون حرف بزنم و بعد که باهاشون حرف زدم، همه اش رو اینجا بنویسم.همه اش رو هم که نه. بعضی هاش رو.
دست احمد علی فرهودی درد نکنه.
*****
نوشته شده در ساعت11:45 روز دوشنبه
توسط حسین


یکشنبه، مرداد ۲۵، ۱۳۸۳

اگه درست یادم باشه، بعد پست قبلی خودم علامت تعجب گذاشته بودم... .

من یک پست قبلی یک کسی که هنوز نمی دونم کیه رو که درفت پست شده رو پابلیش می کنم.

فعلا - علی
دیگه این بار میدونم لعنت به کی!
این لعنتی من رو گول زد. من فکر کردم حرفام رو خورده. اما همشون رو یه دفعه با هم پابلیش کرد.
دارم از تعجب شاخ در میارم.
حسین پارسا
سلام
*****
علی جان تو منظورم نبودی.
برای تو هوی مرتیکه خیلی کمه!!!!
*****
حسین
سلام

**********

لعنت به این بلاگ اسپات با این پابلیش کردنش.
شاید هم لعنت به من که همه حرفام رو با هم می نویسم.

**********

حالا که اینجوری شد منم قهرم. چون حوصله ندارم از اول اون همه چیز بنویسم.

**********
نوشته شده در ساعت 15:30 روز یکشنبه
توسط حسین
سلام

**********

سلام، سلام و باز هم سلام

**********

نمردیم و کم آوردن مجتبی عراقی رو هم دیدیم
( :

**********

دیدی گول خوردی علی آقا! منظور من تو نبودی.

**********

دیروز تو یه جایی خوندم که یه پسر 15 ساله که تو کانون اصلاحه، برای آزادی اش 3 تا کبوتر نذر حرم امام حسین کرده.
خوب شما جای من بودین، اشک تو چشمتون جمع نمی شد؟

**********

این دوست عراقی من،( همون که باهام تا مشهد اومد) پسر خیلی زرنگی بود. بدون هیچ مقدمه ای رو کرد به من و گفت:
You are studing here but live in Mashad?
اصل بلیطش مال ساعت 7:30 بود اما اتوبوس ما که ساعت 7:00 بود رو سوار شده بود. اولش اومدن پیاده اش کردن، اما چون اتوبوس مسافر نداشت و خالی بود ، دوباره سوارش کردن. در واقع سوارشون. چون مادر و خواهرش هم بودن.
وقتی این ماجرا رو برام تعریف کرد، لبخندی زد و گفت:
God makes this for us....

**********

از اینکه عراق کشور جنگ زده ایه خیلی نالید . گفت 20 سال اخیر رو تقریبا به طور کامل در جنگ سپری کرده ایم.
بهش گفتم که:
My father was dead in that war...
قیافه اش یه کم رفت تو هم . ناراحت شد . گفت: :
" یرحمه الله"
گفتم:
But I dont hate Iraqis , I love them....
قیافه اش خیلی دیدنی شد. انگار داشت دنبال یه کلمه ای میگشت که نمی تونست پیداش کنه. گفت:
Thank you...........
.........

**********

این نقطه چین های پست قبلی رو الکی نذاشته ام ها....
پشت سر هر کدومش یه دنیا بد بختی هست.....

**********

ماهتاب. من رو ببخش اگه نمی تونم توی تو حرف های ماهتابی بنویسم .
اما تو آخریـــــــــــــ.....
ولش کن.

**********
نوشته شده در ساعت 15:30 روز یکشنبه
توسط حسین
من اصلا حرفي ندارم... اصلا نوشته من خونده نشده موقع جواب دادن... ديده شده ولي خونده نشده......

به هر حال... ترجيح مي دهم اين جا چيزي ننويسم... ولي فقط به يک دليل اون هم نوشته شدن يک سري چيزهاي ديگه....

نمي دونم... هنوز شک دارم چيزي بنويسم يا نه....

ولش کن مي نويسم.... ولي جدا چرا اين قدر همه عصباني اند اين جا... هر کي از بيرون ببينه،‌ مي ميره از خنده... بابا ارومتر..... نزنين هم ديگه رو....... اگر هم مي نويسم،‌بهمين خاطره.. چون مي خوام بگم حس بدي ندارم، ......

۱ و ۲) ‌بابا حسين جان... مي گم نخوندي.... اصلا من با حرف تو مخالف نيستم که اين طوري سفت و سخت جواب مي دي.... مساله خيلي ساده است، من و علي هم با اين نوع دوستي که تو مي گي مخالفيم... ما هم مي دونيم تو با دوستي معمولي دختر پسر مشکلي نداري( دقت کن دوستي پررنگ شده بود نه دختر و پسر)..... ‌ ولي داريم مي گيم ما به يه چيز ديگه مي گيم دوستي خاص دختر و پسر که تو داري براي همين اسم عام يه معني خاص مي گيري و ردش مي کني.....

در ضمن... من کي تحريم کردم؟؟؟؟‌ يادمه تو تنها نوشته ام،‌ تاکيد کردم که احتمال نوشتنم تو اين جا رو به هيچ وجه رد نمي کنم.....

۲)‌ براي بخش هايي که گفتي.....
راجع به اول... اره من قبول دارم يه چيز بدي هست، ولي مشخص اش هم کردم که نخوندي... اون چيز بد هم همون دوستي ّ تا ّ دار بين دو نفره.... (فقط گفتم نمي خوام بگم مشخصه که بده... )
راجع به دوم... ....حق نداريم طوري راجع بهش حرف بزنيم که با چيز خوب اشتباه و يا حتي مخلوط بشه..... (فکر مي کردم مشخصه)
راجع به سوم.... مي دونم چند بار معني کردي... اگه بخوني من هم گفتم که الان داري بازه ات رو درست مشخص مي کني... تنها جوابي هم که من مشخصا با تو مخالفت کردم زماني بود (نوشتم اون جا هم)‌ که داشتي عام نقد مي کردي نه خاص.... مي گي دوستي بين دختر و پسر...... اصلا دوستي خاص ديگه اي جز همون روابط (به نظر من هم)‌غلط رو در نظر نمي گيري.........
راجع به چهارم.... فکر نکنم وجود سم همچين چيز خوشايندي باشه... يا حداقل چيزي نباشه.... قضاوت خودت رو انکار نکن....
راجع به پنجم.... بايد تشکر کنم که دوستهايي، و نه حتي يک دونه، ّتاّ يي برام پيدا کردي؟؟؟؟؟؟.... اين جا هم همون قانون چهارتا مجازه؟؟؟

۴) راجع به محکوم شدن... قبوله.... اشتباه لپي بود راستش اول جمله اين بود که تو هم مثل من خواهر نداري، مثال هم در همون زمينه بود، بعد عوض شد...... ولي مثال خيلي واضحه... مي خواستم بگم اگه همون جور که توي ازدواج نکرده مي توني از ازدواج دفاع کني چون بنظرت ازدواج اصلا يه چيز ديگه است... من و علي هم مي تونيم از دوستي دختر و پسر دفاع کنيم چون به نظرمون اون چيزي که تو، و ما هم، محکوم مي کنيم يه چيز ديگه است....

۵) باز هم نخوندي.... دليل اين که تو دانشگاه جاي اين کار نيست هيچ ربطي به چگالي دخترها و يا امکان پيدا کردنشون تو دانشگاه نداره، که اتفاقا تو جامعه نازنين اسلامي ما هم چگالي نسبت به دانشگاه بيشتره،‌هم احتمال پيدا کردن چنين دوستهايي بيشتر... کافيه يه شب بشيني پاي اينترنت.....
دليل دانشگاه ممکن نبودن اين دوستي خوب بودن فعلي(؟؟؟) خودمونه.......

بگذريم... خوبه نمي خواستم جواب بدم،‌ و گرنه چي مي شد؟؟؟؟

شنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۸۳

حتما منظورت من بودم دیگه!

چقدر عصبانی.
(تو که روی من رو سفید کردی آخه فرزند!)

فعلا - علی
سلام

**********

من اومدم. چه دلتون بخواد چه دلتون نخواد.

**********

هوووووووووووووووووی مرتیکه
(لطفا هیچکس خودش را مخاطب این جمله فرض نکند.آنکه باید بخواند و بداند و متنبه شود، خود داند که کیست)

**********

اما بعد.
سلام به روی گل آقا مجتبای عزیز.
بر من فرض بود که عرایضی عرض کنم. با همان ترتیب خودت:
1-(جواب حرف شما نباشه) من غلط می کنم که "مثل شما نخوام" من خواستم از واژه "نمی خوام" استفاده کنم، دیدم که کپی رایت اش مال شماست بنا بر این نگفتم " مثل مجتبی" گفتم " به قول مجتبی"
از این به بعد هم چشم. سعی میکنم از واژه هایی استفاده کنم که کپی رایت اش مال شما نباشد.
2-مگه من گفتم تو توی موقعیتی هستی؟
من یه حرفی زدم در مورد خودم، تو اومدی به حرف من جواب دادی. (با این پیش فرض ذهنی که تو ماهتاب رو تحریم کرده بودی) من فکر کردم لابد حرف مهمی زدم یا شاید تو حرف من رو به خودت گرفتی.
ضمن اینکه هیچ جای حرف من معنی اش این نیست که دوستی دختر و پسر بده. چند تا از دوستهای خود من دختر هستند.
3- معنی این سومی رو که اصلا نمی فهمم: "خیلی چیزهای دیگه هم هستن که زشتن و بد، دلیل نمی شه طوری راجع بهشون حرف بزنیم که...."
اولا که اولین معنی این جمله اینه که خودت هم زشت وبد بودن یه چیزی رو قبول داری. هر چند معلوم نکردی اون چیز چیه.
ثانیا داری از توجیه دفاع می کنی. یعنی حتی اگه چیزی زشت و بد بود حق نداریم طوری راجع بهش حرف بزنیم که .....
ثالثا من چیزی رو با چیزی قاطی نکردم. من صراحتا معین کردم. چند بار. این هم بار آخر:
وحشتناکه که از یه نفر بخوای"تا" یه زمانی، برات نقش همسر رو بازی کنه، در حالیکه می دونی مجبوری ترکش کنی.
رابعا من هیچ فحشی ندادم. من گفتم وحشتناکه. این رو هم به این خاطر میگم که برام ناشناخته و غیر ملموسه.
خامسا من هم هیچ دوستی ندارم که مطمئن باشم که یه روز باید ترکش کنم. برای تو هم به خاطر داشتن چنین دوستهایی نه متاسفم و نه خوشحال. نه بهت آفرین میگم و نه سرزنشت میکنم.
سادسا: از اینجا به بعد برای دوستک بیسوادمون: سابعا، ثامنا، تاسعا، عاشرا
ده تا بسه دیگه. فکر نمی کنم دوستک ما تو تمام عمرش برای یه کاری بیشتر از ده تا دلیل داشته.
4- به شدت محکومت می کنم مجتبی عراقی. تو حق داری به من بگی ازدواج نکردم. اما به هیچ وجه من الوجوه حق نداری بگی "مثل تو" ازدواج نکردم. بین ازدواج نکردن من و ازدواج نکردن تو، زمین تا آسمون فرق هست.
معنی مثالت رو هم نفهمیدم.
5- من حرفت رو قبول میکنم. ممکنه جای پیدا کردن چنین دوستی دانشگاه نباشه. اما من که اصلا با چنین دوستی ای آشنا نیستم، حق دارم فکر کنم که توی دانشگاه، تنها مکانی که دختر ها در مقیاس بزرگ، دور و بر آدم هستند و شاید یکی شون این خواسته رو قبول کنه.
6- با توهین علی به دکتر شریعتی هم که قبلا مخالفت کردم. اگه علی بخواد، می تونیم حرف بزنیم.
( نه اینکه اینجا حرف بنویسیم، حرف " بزنیم")

**********

نوشته شده در ساعت 12: 25 روز شنبه
توسط حسین

به تقل از وبلاگ استامينوفن
من fan ملا نمي شم......

جمعه، مرداد ۲۳، ۱۳۸۳

سلام
اولا از حاج حسین ممنونم که این بحث کثافت کاری رو راه انداخت.
ثانیا از علی و مجتبا ممنونم که به اون دامن زدند.
اما چیزی که امروز می خوام بگم اینه که روزی که حسین عصبانی بود من هم کنارش بودم و اون پست مورد بحث رو پابلیش کرد. من فکر می کنم علی و مجتبی نظر حسین رو درست نفهمیدن و البته من اینو نه به طرفداری از حسین بلکه به مخالفت با علی و مجتبی می نویسم.
اصولا آدم تا خودش ریگی به کفش نداشته باشه نباید حرفهای دیگران که تازه چرت و پرتم زیاد می گن رو به خودش بگیره .
حالا گیریم علی از روی دشمنی دیرینه اش یه چیزی گفته اما شما چه دلیلی داری آقا مجتبی که حرف حسین رو به خودت گرفتی؟
بازم می گم که من از حسین دفاع نمی کنم چرا که آخر عاقبت نداره ولی هرچی باشه حرف اخیرش مچ بعضی ها رو وا کرده و به نظرم اونا الان از حسین خیلی عصبانی باشن.
توضیحات بیشتر باشه برا بعد
**********************
دوستک
ضمنا من هرکسی رو به عنوان fan قبول نمی کنم چه برسه به هوادار.

چهارشنبه، مرداد ۲۱، ۱۳۸۳

سلام
دوستک امروز خیلی شلافه است.
خوشبختانه مجتبا همون چیزی رو گفت که من هم می خواستم بگم. قضیه اعتراض من و مجتبا به این نبود که تو از دوستی منظورت دوستی بین خودمون بوده، همون دوستی کثیف (!) بین دختر و پسر.

از جواب مجتبا رو هم دومی و سومی و چهارمی و پنجمی رو قبول دارم. اولیش هم که به من دخلی نداره.

مخلصیم!
فعلا - علی
۱)از استاد دوستک خواهش مي کنم من رو نه جز fan هاشون که جزو فدايي هاشون حساب کنن.... راست هم مي گه... بدگفتن به ايشون خيلي خطرناکه ها.... خيلي مخلصيم.....

۲) تو اون بحث گره زدن... باز هم خوبه.... مشخصا صنايعي ها با حرف همه چيز رو مي تونن بهم وصل کنن....
۱)‌ من راجع به محکوم کردن جدي گفتم.... نگفتم نگو نّمي خوام... ّگفتم نگو ّبه قول مجتبي نمي خوام....ّ هر وقت هم گفتم ّبه قول حسين *****....ّ‌ اون وقت تو محکوم کن.....

۲) مخالفت کردن با يه چيزي هم دليل نمي شه که خود ادم تو اون موقعيت باشه، بحث اعتقاد اون ادمه... من و علي که بهمون برخورده، دفاعي از دوستي که تو مي گي نمي کنيم، از دوستي بين پسر و دختر دفاع مي کنيم....

۳) ببين، هر چند اصلا دوست ندارم وارد بحث بشم،‌ولي پسرم،‌ خيلي چيزهاي ديگه هم هستند که زشتن و بد، دليل نمي شه که طوري راجع بهشون صحبت کنيم که....
ببين، تو اول مي گي، هر دوستي که ممکنه ادامه پيدا بکنه يا نه... و اين که بعدا با همون فرد ممکن است باشي... وحتي دقيقا مي گي ّ و لزومي نداره ادامه پيدا کنه، لزومي هم نداره ادامه پيدا نکنه...ّ يعني داري عامش مي کني بعد بهش فحش مي دي... ولي حالا مي گي نه منظورم دوستي که از اول مي خواي قطعش کني.... خوب اين که.. نمي گم معلوم بده.... دوستهايي دارم که اين طوري دوستن، من هم خيلي قبولشون دارم، حتما خوبي هايي هم داره... ولي خوب اگه مي خواي يه رابطه رو محکوم کني که خيلي بده، همه چيز رو با هم قاطي نکن...

۴) ببين،‌تو هم مثل من ازدواج نکردي... بعد فرض کن يکي بياد بگه :

ّ آره،‌من چقدر خوشحالم که زازدواج نکردم.... اصلا چقدر مسخره است... احمقانه است که يک نفر رو بياري تمام احساساتش رو زير سوال ببري، باهاش مثل يک کلفت رفتار کني.... يه چيزي باشه که بخواي چند روزي باهاش باشي و مشکلاتت رو حل کنه... يه نفر باشه که برات غذا درست کنه و وقتي خسته اي بياد شونه ات رو بماله.... بعد اصلا زن گرفتن مثل اسير شدنه... حالا بهتر بگم مثل يه شيريني خوشمزه که توش يه ماده جادويي داره که نمي ذاره ديگه از اون جا دور شي،‌ جلوي همه ازاديهات رو مي گيره و.. و... و...

بعد تو بهش بگي

ّ نه بابا اون ازدواج نيست... اون يه چيز ديگه است.. تو که ازدواج نکردي،‌نبايد به خاطر حرف يا حتي رفتار يه سري ادم که اسم زن گرفتنشون رو ميذارن ازدواج کردن اين حرف ها رو بزني.....ّ

حالا يعني تو به خودت گرفتي؟ يعني اون کارها رو درست مي دونستي که امدي ازشون دفاع کني؟ فقط يه چيز دوست داشتني بوده که داشتن خرابش مي کردن،‌مي خواستي دفاع کني......

۴)براي اون دوستي که تو مي گي اتفاقا اصلا اين دوره چهار ساله دانشگاه خوب نيست.... چون هنوز بچه هاي خوبي بوديم و يه چيزهايي ته دلمون بود و احساسي و چيزي..... اون دوستي مال وقتيه که ديگه ادم بزرگ شده باشيم و مصلحت و سود و برنامه ريزي و .....

۵) فقط علي جون.. به کسي(دکتر) اين طوري بي دليل توهين نکن.... خيلي خيلي خيلي خيلي فرق هست... حتي اگه حرف دکتر هم غلط باشه.....
سلام

**********

انصافا من و علی مهریزی باید یه شرکت مهندسین مشاور بزنیم.

**********

در مورد تک صدایی و قهقرا و این حرفا، بنده فکر می کنم که در تمام موارد و اصول انسانی، به یک جایی رفتن، خیلی بهتر از خمودگی و کسالته. حتی اگه اون جا قهقرا باشه.
من می تونم همین یک صدا رو هم از ماهتاب بگیرم اما اون وقت ماهتاب دیگه به هیچ جا نمیره.
حد اقل این شانس رو باقی می ذارم که بقیه دوستان اون رو از قهقرا نجات بدن!
امـــــــــــــــــا بعد.
من جدا دارم به موضوع علاقه مند میشم. من اون روز عصبانی بودم و همین نکته رو هم تصریح کردم. آدم عصبانی خوب حالا ممکنه یه حرفی هم بزنه. البته من شوخی نکردم. حرفم جدی بود. ولی نه اینقدرها. خودمم حرف مجتبی که گفت" نمی شناسی اش" رو قبول کردم، حرف تو هم که میگی" وایستادی کنار گود" هم قبول دارم.
اما من واقعا نمی فهمم چرا تو و مجتبی سعی کردین حرف من رو جواب بدین؟ چرا شما دو تا حرف من رو به خودتون گرفتین؟ مگه من گفتم دوستی ای که بین جمع ما هست از نوع با "تا" است؟
دوستی ای که من اینجا ازش صحبت کردم، دقیقا و فقط یک رابطه است. نه احساسی که میتونه نسبت به هر کسی توی قلب آدم باشه بدون اینکه کسی بفهمه. من دارم میگم وحشتناکه که با یک نفر" روابطی" داشته باشی که قشنگ، مهربون و شاعرانه باشن، در حالیکه می دونی باید یه روز اون روابط رو قطع کنی، اینجا حرف از امکان قطع نیست، حرف از قطع صددرصده.
ببین من هم مثل تو موافقم که آدم حرفاش رو فقط باید به همسرش بگه و اصولا روابط عاطفی اش فقط با همسرش باشه، اما به نظرم میشه یه نفر رو دوست داشت(غیر از همسر)، و حتی در ظاهر امر با اون بد اخلاقی کرد یا بی اعتنایی کرد یا اون رو اصلا ندید یا روابط با اون رو به کلی قطع کرد.
تمام حرف من اینه که من نمی تونم اگه برای ازدواج آماده نیستم، از یه نفر بخوام که جای همسر رو برام بگیره. چون یقین دارم یه روز باید روابطم با اون فرد رو خاتمه بدم و این به نظر من وحشتناکه. ممکنه محبت اون فرد توی دلم بمونه و هیچ تاثیر سویی روی محبتم به همسرم نذاره، اما همین صرف مساله قطع رابطه به کلی ، باعث میشه که تصور کنم وحشتناکه.

**********

من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قیل و مقال عالمی میکشم از برای تو

**********

ماهتاب ، اگه من تو رو به قهقرا می برم من رو ببخش.
اما یادت باشه تو آخرین پل ارتباطی بین من و یه عده از بهترین دوستام هستی......
بنابر این من تو رو دوست دارم......

**********
نوشته شده در ساعت8:45روز چهار شنبه
توسط حسین

سه‌شنبه، مرداد ۲۰، ۱۳۸۳

این ماهتاب بیچاره، هر وقت تک صدایی می شه، به قهقرا می ره! فکر کنم صدای دومش هم منم البته!

من به شدت با اون پست حسین در مورد دوستی و غیره مخالفم. این حرفا رو دیگه از کجات آوردی آخه! ببخشید، اما حرفات خیلی شبیه اینه که بیرون گود واستادی.می خوام بدونم، تو جمع ما چند نفر به قول تو «تا» در دوستی رو یاد گرفتن؟ و چند نفرشون هم سابقه یه دوستی عاشقانه با یه دختر یا پسر رو داشتن؟ شاید خیلی. بی مسوولیت بودن تو دوستی، به نظرت امکان قهر کردن و قطع رابطه است؟ اگه اینطوریه که ازدواج هم این ها رو داره؟ اگه هم منظورت مسایله مادیه که کاملا قبول دارم اما به حرفت نمیاد.این تیکه اش خیلی برام جالبه که تو با «تا» در دوستی، (که البته به نظر من هیچ چیز بدی رو نمیاره، یه چیزیه مثل طلاق تو ازدواج. تو می گی ازدواج بده چون طلاق می شه گرفت؟) مخالفی، اما تازگی فهمیدی که می شه آدم همسر داشته و همزمان یکی دیگه رو هم دوست داشت؟ این دیگه نوبره! یه چیزیه تو مایه های چند همسری اسلام. نوکرتم، یه خورده در مورد حرفات بیشتر توضیح بده. برام خیلی جالبه. من این حرفا رو نه فقط از تو، که دوستای دیگه ای هم شنیدم که مثلا آدم می تونه سکسش با همسرش باشه ولی یکی دیگه رو هم دوست داشته باشه و حرفاش رو به اون بزنه. می شه؟ یعنی واقعا می شه همسرت برات (این تو، توی نوعیه!) فقط ابزار سکس باشه؟ فکر کنم همه هم بدونن که سکس خودش چندان لذتی نداره، کل لذتش تو «با هم بودن» شدیدشه. بقیه اش رو که همه مون تجربه کردیم!

در مورد این جمله «اما اينكه از يه نفر بخواي برات جاي يه همسر خوب و مهربون رو بگيره ، "تا" موقعي كه براي ازدواج كردن آماده بشي....وحشتناكه....» هم چیزی نمی گم چون بیشتر بازی با کلمه هاست. یاد دکتر شریعتی عزیز می افتم!
فعلا - علی
* بنده کلا آدم تنداخلاقیم!

سلام

**********

من هم متقابلا استفاده از "****..." بين پستها رو ، به اي نحو كان محكوم ميكنم.

**********

من اصلا شوخي نكردم. حرفام كاملا جدي بود، ولي در مورد اينكه نمي شناسمش اعتراضي ندارم. تو هم وقتي مي خواي بري توي يه غار تاريك كه نمي دوني توش چه خبره، همين كلمه رو به كار مي بري كه من به كار بردم:"وحشتناك"
اما سواي اين حرفها ، تو چرا به خودت گرفتي؟ من كه تنها كاري كه نكردم، قضاوت در مورد كسي يا چيزي بود.
من گفتم خيلي از پسرها(كه باز معلوم نكردم كي جزو اونها هست و كي نيست) "تا" موقعي كه آماده ازدواج بشن، از يه نفر (كه الزامي نيست در آينده همسرشون بشه و البته الزامي هم نيست نشه) مي خوان كه براشون نقش همسر رو بازي كنه.
اما اگه مجبور شن با يه نفر ديگه ازدواج كنن، بايد ارتباطشون با نفر اول رو خاتمه بدن، هرچند كه ياد و خاطره اش رو ميتونن بي كم و كاست توي سينه شون حفظ كنن و بي اينكه محبتي كه به همسرشون پيدا مي كنن، رو كيفيت محبت اولي، تاثير بذاره.
من فقط در مورد همين جمله كه بيان كردم قضاوت ميكنم و ميگم به نظر من كار وحشتناكيه. تعبيرش هم دقيقا خوردن يه كيكه كه خيلي خوشمزه است، ولي ميدوني كه توش يه سم قوي داره. حالا اگه كشنده بودن سم رو هم بي خيال شيم، ميشه گفت كه ميدوني كه توش يه ماده اي ريختن كه مريضت ميكنه.
به هر حال اين كار فعلا از نظر من غلطه.
ولي من جدا نفهميدم تو چرا فكر كردي من يه حرفي زدم كه " تو" بايد محكومش كني؟

**********

گرچه گرد آلود فقرم،شرم باد از همتم
گر به آب چشمه خورشيد دامن تر كنم

بعــــــــــــــــله . اينجورياس

**********

من دارم براي فوق ميخونم. در حال تمام كردن دومين مرجع "منطق" هستم. اگه همين جوري ادامه بدم شايد رتبه ام خيلي خوب بشه.
امـــــــا ميترسم..... ميترسم درسم تموم نشه

**********

مي دونيد. تا به حال به "n" روش به من ثابت شده كه بين عشق و ازدواج هيچ تلازمي نيست. اولين شيوه اين اثبات هم "استقرايي" بود كه قويترين نوع اثباته. يعني اگه شما هم يه نگاهي به دور و برتون بندازين، كلي از آدمهايي رو ميبينين كه يه زماني عاشق يه آدم بودن، و حالا دارن با يكي ديگه زندگي مي كنن. 4 تا بچه هم دارن، اصلا هم يادشون نيست كه طرف اصلا چه شكلي بود!!
اما اين مسئله به طور نظري هم قابل اثباته.
من اين طوري بيان ميكنم: عشق يه مدرسه است. براي اينكه آدم فقط و فقط" دوست داشتن" رو ياد بگيره. براي همين هم هست كه معمولا توي 70% موارد، آدمها عاشق كسي ميشن كه هيچ ربطي بهشون نداره. چون واقعا هم هيچ اهميتي نداره كه اون آدم كيه. مهم فقط و فقط اينه كه آدم ياد بگيره دوست داشتن يه آدم ديگه، اصلا چه شكليه.
اما توي ازدواج، اصلا نميشه با كسي ازدواج كرد كه ربطي به آدم نداره. توي ازدواج بايد طرف رو انتخاب كني .يعني حالا كاملا مهمه كه اون آدم كي بايد باشه. بعد كه اين آدم انتخاب شد ، بايد از چيزايي كه قبلا ياد گرفتي، براي دوست داشتن اين آدم استفاده كني.
در هر صورت همه اين حرفا معني اش اين نيست كه ازدواج نبايد يه سهمي هم از عشق داشته باشه. خودتون ميدونيد ديگه

**********

يه شب با چند تا از بچه ها رفتيم بيرون. بعد همين مباحث مطرح شد. من گفتم آره انصافا ازدواج كار سختيه و موقعيت خيلي خاصي مي خواد كه دو نفر، زندگي شون رو به هم گره بزنن. دوستم گفت : خوب لازم نيست گره بزنن، ميتونن لحيم كنن!
گفتم به شرطي كه برقي باشن.
گفت : اگه مكانيكي باشن بايد پيچ و مهره كنن(مثل علي و مريم!!)
يكي ديگه گفت : اگه متالوژي باشن بايد جوش بدن
يكي گفت : اگه فيزيكي باشن بايد همجوشي كنن
يكي گفت: اگه عمراني باشن بايد از ملات استفاده كنن
يكي گفت: اگه شيمي باشن از چسب استفاده كنن
يكي....

و خلاصه اون شب ما مشكل ازدواج جوانان ايران رو حل كرديم .

**********

نوشته شده در ساعت11:27 روز سه شنبه
توسط حسين

دوشنبه، مرداد ۱۹، ۱۳۸۳

سلام
اولا که من خیلی ها رو بیش از اونچه حسین فکر می کنه می شناسم
ثانیا اگر اینجا رو با بلاگ شخصی خودت عوضی نگرفته بودی هم اتاقی سابق شخصی ات را همون دفعه اول عمومی می کردی (معرفی میکردی)
ثالثا اگر من معصومه خانم رو نمی شناسم باعث افتخار منه که تو زندگی خصوصی بقیه دخالت نکردم. هرچی باشه ایشون دوست شخصی بعضی از دوستای شخصی شمان.
رابعا دوستک دوست شخصی شما نیست بلکه دوست هرکسی که بخواد با رعایت موازین شرعی البته هست.پس مواظب باش درموردش چی می نویسی. هوادارام کم نیستن!
خامسا چون عربیم زیاد خوب نیست (73%) نمی دونم بعد خامس چیه بنابراین ادامه نمیدم.
********************
دوستک
اول از همه که به شدت استفاده از ّنمي خوامّ منو به اي نحو کان محکوم مي کنم... کلي مفهوم اون تو هست که... فقط مال خود خود خودمه... تو مي توني نخواي،‌ولي نمي توني مثل من نخواي.... تازه اگه نمي خوام واقعي رو شنيده بودي چه کار مي کردي؟؟؟؟؟
*********************************
بعد هم،‌حسين جان راجع به اون چيزهايي که راجع به دوستي نوشته بودي و تا و دلهره جدايي و ..... يا خيلي داري شوخي مي کني يا اين که کلا .... ببخشيد ولي... نمي دونم.... نمي شه راجع به چيزي که آدم نميشناسش قضاوت کنه... قبول؟؟؟

سلام

**********

یه دوستک داریم که ظاهرا بعضی آدمها رو نمی شناسه بنابر این باید یه معرفی داشته باشم.
اسماعیل ، دوست بسیار عزیز و هم اتاقی سابق منه.
معصومه خانم، دوست چند تا از دوستهای من و هم اتاقیشون تو خوابگاه طرشت 2 اه.
ربط سی و سه پل هم به عروسی اینه که،عروسی تو اصفهان بود و من چون بعد از عروسی بیکار بودم، رفتم که رودخونه رو ببینم و رفتم سی و سه پل.
ضمنا من ممکنه اینجا رو با دفترچه خاطرات اشتباه گرفته باشم، اما در مورد شخصی بودنش اعتراض دارم چون اینجا، خیلی ها میتونن چیز بنویسن، اما نمی نویسن.
بقیه حرفهای دوستک که به هر نحوی به من مربوط میشه، از نظر من، مستقل از جوابه!!

**********

مامانم صبح امروز زنگ زد خوابگاه و من الان خیلی خیلی خوشحالم.

**********

حجره خورشید تویی، خانه ناهید تویی
روضه امید تویی، راه ده ای یار مرا
روز تویی، روزه تویی، حاصل دریوزه تویی
آب تویی، کوزه تویی، آب ده این بار مرا
دانه تویی دام تویی، باده تویی جام تویی،
پخته تویی خام تویی، خام بمگذار مرا

**********

دیشب من با این آهنگ ، یه نفر رو به جمع علاقه مندان شهرام ناظری، اضافه کردم.

**********

این دوست عراقی که با من همسفر بود، موقعی که ازش در مورد آمریکا پرسیدم، موقع جواب هی میگفتshe is!بعد من یادم اومد که اسم کشور ها و شهرها تو عربی، در حکم مونث مجازیه.
اگه بوش بدونه این ور دنیا بهش میگن she is !!!!

**********

من ماهتاب رو خیلی دوست دارم....

**********

نوشته شده در ساعت 11:43 روز دوشنبه
توسط حسین

یکشنبه، مرداد ۱۸، ۱۳۸۳

علي جان
ادعاي بزرگ آخوندا- نه اسلام
اسلام كجا ادعا كرده زن به اندازه مرد حق داره چه برسه به تكريم
****************
دوستك
سلام مجدد
كسايي كه بلاگ رو مي خونن بايد پست قبلي رو زودتر از ماقبلش بخونن. خنگي از بلاگسپاته.
اما در مورد پست ماقبل بايد بگم حسين آقا درسته كه زنها نصف مرداين ولي چرا نيمه پر ليوان رو نمي بيني؟
اونا حداقل تونستن نصف مردا باشن.
اين خيلي نكته مهميه. تو حق نداري اينجوري در حق همسر آيندت ظلم كني و آنچه را كه تنها متعلق به اوست آن هم پيش از آنكه ذره اي از آن را ببيند با كس ديگري تقسيم كني.
يعني چي دوستي مي تونه "تا" داشته باشه؟
مگر نه اينكه بايد با زنها مشورت كرد-گرچه كه به حرفشان هم عمل نكني.
نوعي دمكتاتوري يعني به هشون آنچه را كه معتقدي به قبولاني طوري كه فكر كنن نظر خودشون بوده.
ولي اجازه نداري پنهاني با دختر ويا خداي نكرده زن ديگه اي رابطه كثيفي داشته باشي.
الان ديرم شده بقيش رو بعدا ميگم.
****************
دوستك
این حرف کاملا بدون موقعیت شناسی گفته می شه، اما فکر کنم یادم رفته بگم که اصلا تو اون بحث، من غصه زن ها رو نمی خوردم که حالا تکریم بشن یا نه. اصلا برام هم مهم نبود که تکریم بشن یا نه.
کل حرف من ادعای یه خورده بزرگ اسلام بود. اگه نه کی گفته من به تکریم زن اعتقاد دارم؟

فعلا، علی
سلام
اصولا بعضيا ظاهرا اين وبلاگ رو با دفترچه خاطرات شخصي شون اشتباه گرفتن.
33پل چه ربطي به عروسي داره
اسماعيل كيه؟
معصومه خانوم چيه؟ (چون خانومها نصف آقايون هستند از چي به جاي كي استفاده شده)
شما كه لالايي بلدي (اشاره به داشت دير مي شد.) چرا خودت خوابت نمي بره؟
فعلا بسه
************************
دوستك
سلام

**********

امروز من يك كمي عصباني هستم.
امروز من يك كم بيشتر از يك كمي عصباني هستم.
پس من امروز خيلي عصباني هستم.

**********

هر چي بيشتر به احوال خودم واقف ميشم، بيشتر ميفهمم كه هنوز براي من خيلي زوده. شايد هم هيچ وقت نوبت من نشه.
اما به قول مجتبي: ...نمي خوام....
يعني در واقع مي خوام.

**********

شايد من هم بايد روشي رو انتخاب كنم كه بيشتر پسرها انتخاب مي كنن.يه دوستي قشنگ و مهربون و پر از احساس شاعرانه، اما كاملا آزاد از هر مسوليتي. يه دوستي كه از موقع تولدش تا هنگام مرگش، دلهره لحظه جدايي رو همراه خودش داره.
درست مثل اينكه يك كيك شكلاتي خوشمزه رو بخوري، كه ميدوني توش يه سم قوي ريختن.
خوبي اش اينه كه يه همچين دوستي اي با هيچ كدوم از اجزاي تشكيل دهنده وجود من سازگار نيست.(حتي با ناخن انگشت كوچيكه پام) وگرنه ممكن بود افسوس بخورم كه چرا تو اين مدت 4 ساله كه در واقع بهترين فرصت براي من بود، اين كار رو نكردم.
مي دونيد، من ياد نگرفته ام كه دوستي ميتونه "تا" داشته باشه. البته شايد بگيد كه هيچ مفهوم متناقضي اين وسط نيست.
من همين اواخر ياد گرفته ام كه آدم ميتونه در عين اينكه همسرش رو دوست داره، يه نفرديگه رو هم دوست داشته باشه حتي بدون اينكه اون آدم خبر داشته باشه و حتي بدون اينكه همسرش خبر داشته باشه.
اما اينكه از يه نفر بخواي برات جاي يه همسر خوب و مهربون رو بگيره ، "تا" موقعي كه براي ازدواج كردن آماده بشي....
وحشتناكه....

**********

نوشته شده در ساعت 1:33 روز يكشنبه
توسط حسين

شنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۸۳

سلام

**********

من اومدم. با يك كوله بار خبر خوب.

**********

اول از همه كه خبر عروسي اسماعيل. خوب به خوبي و خوشي برگزار شد و من ديگه با چشماي خودم لباس سفيد دامادي رو تنش ديدم.خدا مسببين امر رو خير بده.ديگه داشت يواش يواش دير ميشد.
ان شاءالله خوشبخت شه.

**********

اما خبر بعدي كه خيلي هم دست اول نيست، خبر عروسي معصومه خانومه.
خوب اين پيوند فرخنده رو به ايشون و همسرشون تبريك ميگم و براشون آرزوي خوشبختي ،سلامتي، و توفيق ميكنم.

**********

خبر خوب بعدي، در مورد زاينده روده. كه خيلي خيلي قشنگ بود و كاملا پر آب. دفعه قبل كه ديده بودمش، خشك خشك بود.

**********

روز زن، به همه خانمهايي كه اين وبلاگ رو ميخونن، صميمانه تبريك عرض ميشود

**********

رو سي و سه پل وايستاده بودم. آب داشت از زير پام رد ميشد. دلم ميخواست خودم رو پرت كنم تو بغل آب.
البته اگه اين كار رو مي كردم، تيكه بزرگه ام گوشم بود.
نتيجه اخلاقي:
اگه يه وقت هوس كردين خودتون رو پرت كنين تو بغل يه كسي ، اول در مورد آخر و عاقبتش فكر كنين!!

**********

اينجا دو تا خبر عروسي نوشتم. ان شاءالله عروسي بقيه.
با يه پسر خوش تيپ و پولدار كه خيلي هم دوستشون داشته باشه.

**********

در ادامه بحث قبلي، بايد بگم كه احمدعلي گفته بود من دارم از ديني كه بهش اعتقاد دارم دفاع ميكنم. اما من فقط خواستم نشون بدم كه گزاره هايي كه اسلام بيان كرده، با هم تناقضي ندارند.
ضمنا بحث به شيوه به قول احمدعلي " روايي" رو به شدت محكوم ميكنم. يه مثال براي اينكه ببينيد چه قدر اين مدل بحث اشتباهه:
1: يه پسر جوون و خوش تيپ
2: يه دختر جوون و خوش لباس
3:بستني خوردن تو پارك ساعي
4: حكم به اينكه ارتباط اين دو نفر مشكوكه
بنا بر اين، هيچ وقت روايي بحث نكن چون باعث ميشه از مقدمات واقعي، نتايج غير واقعي بگيري

**********

گر مسلماني از اين است كه حافظ دارد
واي اگر از پس امروز بود فردايي

**********

اما به مناسبت ولادت حضرت فاطمه دوباره مي خوام يه كم جدي حر....
ولمون كن تو رو به امام هشتم.جلوي زبونت رو بگير. كار و زندگي داريم....

**********
نوشته شده در ساعت12:50 دقيقه روز شنبه
توسط حسين

سه‌شنبه، مرداد ۱۳، ۱۳۸۳

مم. سلام. من هم حرفای حسین. راستش نمی دونم دیگه باید چی بگم.
ولی همیشه خیلی چیزها نزدیک تر از اونی هستن که به ذهن می رسن.
صبر و تسلیت.

علی
سلام

**********

خبر ، خیلی دردناک بود. خیلی خیلی...

**********

من، آقای راشدی رو از نزدیک میشناختم و ایشون هم من رو. وقتی علیرضا، تلفن زد بهم، انگار دنیا رو سرم خراب شد.
بیایید برای شادی روحش یه فاتحه بخونیم...

**********

روزی که کنکور دادیم، زنگ زدم خونه احسان. باباش گوشی رو برداشت. گفتم که پارسا هستم و با احسان می خوام صحبت کنم.
خوب متفکرانه ای گفت و پرسید: کنکور چطور بود؟ گفتم خوب بود، بد نبود، بعد تقریبا 10 دقیقه با من در مورد اینکه پیش بینی ام از رتبه ام چیه و اینکه دیگه بعد از این مهم نیست رتبه چند بشه و اینها حرف زد و بعد گفت صبر کنید برم احسان رو صدا بزنم.

**********

از شمار دو چشم یک تن کم
وز شمار خرد هزاران بیش

**********

تو اتوبوسی که شنبه باهاش رفتم مشهد، با یه پسر عراقی همسفر بودم.(مجتبی و مهدی رو نمی گم ها، واقعا عراقی بود!!) با هم، شکسته بسته، انگلیسی حرف زدیم.
خیلی جالب بود. بعضی هاش رو براتون بعدا تعریف میکنم.

**********

این شعر از حافظ رو براش خوندم، کلی حال کرد:
از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
انی رایت دهرا من هجرک القیامه
پرسیدم از طبیبی احوال دوست گفتا
فی بعدها عذاب فی قربها السلامه
هرچند که آزمودم، از وی نبود سودم
من جرب المجرب، حلت به الندامه

**********

دوباره اینجا داره مال من میشه. تنهای تنها.
من رو تنها نذارین.
دوباره یه بحث راه میاندازم ها!!!!

**********

نوشته شده در ساعت11:10 روز سه شنبه
توسط حسین

یکشنبه، مرداد ۱۱، ۱۳۸۳

گفتیم آنچه شرط بلاغ بود... .

علی

عکسها:
غبار گذشته بر پنجره فردا Š

www.flickr.com
My Odeo Podcast

بایگانی کل


اینجا اسمش لینکدونی ه


2004-2006 Maahtaab ©

Template borrowed from Geir Landr? with minor changes