سه‌شنبه، دی ۰۸، ۱۳۸۳

یادمه آقای نوابپور سال سوم که بودیم و تو کتاب بینش کلی در مورد خبر و اختیار چرند بافته بود، وقتی بچه نظرش رو پرسیدن، با همون لحن خاص خودش گفت:
- من نمیدونم اینا که میگین یعنی چی. من فقط میدونم که آدم تا موقعی که از پشت بوم نپریده باشه پایین، برای اینکار اختیار داره و اراده خودش تعیین کننده است، اما موقعی که دیگه پرید پایین، این «جبر»ه که سقوط کنه.
من حالا درست عین کلام مبارکش یادم نیست. دوستک جونم، سوم دبیرستان با هم بودیم، اگه دقیقترش یادته بنویس. باشه؟

این یه دفعه یادم اومد، نوشتم. در ضمن حسین، اونجا که نوشتی «ما ممكن است كه شب بخوابيم اما اين خوابيدن به دليل اجبار نيست. اين انتخاب ماست. فرقش را حس مي كنيد؟»، من تا اونجا که گفتی «اما این خوابیدن به دلیل اجبار نیست» رو میفهمم، اما فرق خواب شب با سلف و بوفه رو نه.

متاسفانه کماکان من رو این عقیده خودم هستم که بحثهای علوم انسانی هیچ وقت نتیجه نداره و بیشتر بازیهای لفظی هستن. هر کی قشنگتر حرف بزنه و قشنگتر بنویسه، برنده است.

از همکاری جناب دوستک کمال تشکر را دارم. لطفا بفرمایید نوشابهتون چه رنگی باشه؟

فعلا،
علی
سلام
جناب حسین پارسا باید عرض کنم شما که اینجا نیستی تا جوابم رو بخونی.
لگد زدن به مرده هم که خوبیت نداره ولی جهت تنویر افکار عمومی عرض می کنم وقتی شما میری دستشویی که دقیقا از زور اجبار هست و هر وقت هم بخوای نمی تونی به مدت زیاد جلوی خودت رو بگیری. دیگه هم نبینم به علی بد نگاه کنی ها!!!
دوستک

شنبه، دی ۰۵، ۱۳۸۳

سلام
*****
بايد عرض كنم كه يكسان بودن نتيجه، دليل بر يكسان بودن مسير نيست.
خود من در طي اين فرآيند، بارها و بارها هر روز راس يك ساعت معين به بوفه مي رفتم و استانبولي مي خوردم. يعني خيلي خيلي تكراري تر از سلف رفتن. اما مزيت آن اين بود كه ميدانستم اين تكرار انتخاب خودم است و هر لحظه كه از تكراري بودنش خسته شوم، متوقف كردنش برايم آسان است. مثال هاي دوستك هم در اين زمينه ناقص است. ما ممكن است كه شب بخوابيم اما اين خوابيدن به دليل اجبار نيست. اين انتخاب ماست.
فرقش را حس مي كنيد؟ من ممكن است كه از درس يك استاد اين قدر لذت ببرم كه هميشه مشتاقانه منتظر لحظه اي باشم كه كلاسش شروع مي شود و مي توانم درس او را گوش بدهم. بنابراين شركت در كلاس او يك اجبار براي من نيست بلكه يك اشتياق و در واقع يك انتخاب است. بنابراين شركت در اين كلاس نه تنها تبعات منفي از لحاظ روحيه برايم ندارد بلكه امواجي را از انرژي مثبت به من تزريق مي كند. بر عكس. كلاسي مثل كلاسهاي مركز معارف را در نظر بگيريد. خوب شركت در اين كلاسها براي دانشجويان يك اجبار است و اگر حضور و غياب در آن صورت نگيرد، هيچ كس در آن شركت نمي كند. بنابر اين اجبار موجود در اين كلاس باعث ايجاد تبعات منفي روحي مي شود.
گرچه كه در هر دو حال نتيجه يكسان و معادل شركت دانشجو بر سر كلاس استاد است.
*****
حسين پارسا
5/10/83
salaam
in lanati farsi nadare.
az ahmadali mamnoonam ke mano baa khanoom gorge aashna kard.
felan taba'd - khoda midanad.
doostak

پنجشنبه، دی ۰۳، ۱۳۸۳

از نظر تکمیلی جناب دوستک که موضوع صحبت رو کاملا شفاف بیان فرمودند و کمک به وضوح پست مربوطه کردند، کمال تشکر را دارم.

علی

چهارشنبه، دی ۰۲، ۱۳۸۳

سلام
همه جا امن و امان است
خدافظ
دوستك

سه‌شنبه، دی ۰۱، ۱۳۸۳

عطف به پست 18 دسامبر حسین خان، باید عرض کنم که به نظر من غذا خوردن در سلف قبول اجبار نیست. اینکه در محدوده ساعت مشخص غذا بخوری بیشتر نظم رو نشون میده، نه اسیر جبر شدن رو.
در مورد نوع غذا هم، خوب همیشه آدم میتونه از غذای سلف خوشش نیاد بره بوفه، مثل حالا چهارشنبه ها!

علی
سلام
من دلم گرفته است از این مهمانخانه مهمان کش روزش تاریک.
فرهاد

دوشنبه، آذر ۳۰، ۱۳۸۳

سلام
من هنوز زنده ام.
آب در هاون می کوبم.

دوستک

یکشنبه، آذر ۲۹، ۱۳۸۳

سلام
*****
من یه زمانی با چهار تا آدم هم اتاقی بودم.
آمار این چهار نفر الان اینجوریه:
هر چهار نفر متاهل شدند. دو تا شون بچه هم دارند. یکی شون تازه عروسی کرده و از یکی شون هم تقریبا بی خبرم.
این جوری هاست دیگه....
*****
مامانم بعضی وقتها که این چیز ها رو میشنوه، میگه:
آنها که می دویدند، آنها که می خزیدند، همه به هم رسیدند. بلکه اونها که می خزیدند، جلو هم زدند ....
*****
عیبی نداره دیر نمی شه. هنوز وقت زیاده.....
*****
پشت سر این جمله ها الکی نقطه چین نذاشته ام ها! پشت سر هر کدومش یه دنیا حرف هست.....
*****
من دو تا نوشته زده بودم توی برد خانه دوم توی دانشکده. تو هر کدوم یه سوال پرسیده بودم. از اولی با سرعت 400 کیلومتر در ساعت استقبال شد و نه تنها کاغذ من پر شد، بلکه یه کاغذ دیگه هم اضافه شد تا ملت نظراتشون رو بنویسن.
اما دومی همین جوری افتاده و داره خاک می خوره و من و ممد صدیق برای خالی نبودن عریضه دو تا جمله نوشتیم.
سوال اول این بود:
در یک کلاس که استاد از بیست گرفتن دانشجویان فیدبک می گیرد، ( با 20 گرفتن، امتحان بعدی را سخت تر بر گزار می کند) و این روند ادامه می یابد تا جایی که بعضی از دانشجویان "له" شوند،ایا آن دسته هنوز هم حق 20 گرفتن دارند یا نه؟
سوال دوم این بود:
سوال اساسی چی است؟
*****
شکی نیست که جوابی که خود من به سوال اول دادم این است که حق 20 گرفتن دارند. اما چیزی که برایم خیلی عجیب است( و در واقع خیلی عجیب نیست!) این است که ملت، نسبت به حق 20 گرفتن یا نگرفتن، که تازه واضحا کسی نمی تواند آن را از آنها سلب کند، خیلی گسترده تر واکنش نشان دادند تا نسبت به سوالات اساسی شان.
یعنی واقعا توی این دانشکده هیچ کس هیچ سوال اساسی ندارد؟ یا اگر دارد حال نوشتنش را ندارد؟ آیا واقعا 20 گرفتن یا 18 گرفتن در یک امتحان مهمتر است یا رسیدن به جواب یکی از سوالهای اساسی؟

اینجاست که اگر بــــــــرق شــــــــریـــــــفی باشید، خوب می فهمید که چه دارم می گویم.
به قول daray، اینک احساس من آن است....
*****
حسین پارسا
83/9/29
سلام
حرف خاصی ندارم.
خداحافظ
دوستک

شنبه، آذر ۲۸، ۱۳۸۳

سلام
*****
غیبت دوستانی که تا چند وقت پیش ، می نوشتند و اینک، با غیبت طولانی مدتشان، ماهتابیان را دلتنگ کرده اند، کمی عجیب می نماید.
نکند کم آورده باشند؟......
در ماهتاب هیچکس کم نمی آورد........
*****
حدود دو سالی هست که من در سلف ناهار نخورده ام. البته علتش مسلما پایین بودن کیفیت غذا یا چیزی شبیه آن نیست. علت گریز از سه اجبار است.
اول: اجبار در غذایی که باید خورده شود
دوم: اجبار در مکانی که باید غذا در آن خورده شود
سوم: اجبار در ساعتی که باید غذا در آن خورده شود
تاثیر مثبت این کار در فرایند درمانی که من برای خود برگزیده بودم، شگرف بود.
....
*****
راستی یک خبر خوب:
محمد مکملی بابا شد.
*****
حسین پارسا
83/9/28

سه‌شنبه، آذر ۲۴، ۱۳۸۳

سلام
*****
من بالاخره فهمیدم که چرا وقتی از در خوابگاه زنجان می آیم طرف دانشکده، کوتاهترین راه ، از قسمت جلوی بوفه عبور می کند.
علت این است که باغچه های آن در چند نقطه بریدگیهای هلالی دارد که با طی کردن آن هلال ها، قضیه معروف حمار صادق می افتد و راه کوتاهتر می شود.

شایان ذکر است که بنده مدتی دچار این تردید واهی شده بودم که اگر از مسیر پشت تالارها و از کنار کتابخانه مرکزی و تربیت بدنی و بهداری و... به طرف دانشکده حرکت کنم،مسیر کوتاهتر خواهد بود.
*****
ضمنا من بالاخره موفق شدم که یک دوست عزیز کرمانشاهی پیدا کنم که "حیرانی" شهرام را برایم ترجمه کند.
شایان ذکر است که تمام تلاش های من برای اینکه ترجمه اش را برایم بنویسد، بی نتیجه ماند.
*****
امروز 24 آذر ماه است. به حسابی 99 امین روز و به حسابی 146 امین روز.
فردا 100 روز کامل می شود.
من فردا قرار است که جایزه خوبی بگیرم. می توانید حدس بزنید چی است؟
*****
نوشته شده در ساعت 15:15 روز سه شنبه
توسط حسین پارسا
سلام
می خواستم بگم حواستون جمع جمع جمع باشه که خدا همه جا هست.
ما باید خیلی مراقب باشیم.
...
...
...
...
دوستک

دوشنبه، آذر ۲۳، ۱۳۸۳

سلام
من کایوتی بی ارزشم / که تو مهتاب زوزه می کشم
من عاشق زوزه و آواز / من دیوونه ام مثل یه غاز
نه کار می خوام نه وظیفه / نه حموم می رم با لنگ و لیفه
من کایوتی بی ارزشم / من خر هیچکی نمی شم
دوستک
سلام
طبق معمول اومده بودم چرت و پرت بنویسم که با پست جدی حسین تصادف کردم. ولی من کار خودم رو می کنم.
من نمی دونم چرا ریشهام کلفت تر از موهای سرم هستن. همین دیگه تموم شد.
دوستک

یکشنبه، آذر ۲۲، ۱۳۸۳

سلام
*****
مردان به گمانم توانايی عقلی بيشتری دارند. همين باعث می‌شود که در امور استدلالی گوی سبقت از زنان بربايند. اين امر به تضعيف موقعيت زنان در تقابل با مردان منجر می‌شود. مردان از سويی با استفاده از توانایيهای جسمانی و به عبارت بهتر مزيت‌های جسمی و از سوی ديگر با اتکا به توانايی پردازش و استنتاج عقلانی٬ در اکثر جوامع به قطب غالب در تقابل زن و مرد بدل شده‌اند. توفيق در حکومت، رزم، علم و... همه برای مردان به واسطه موهبتهايی که خودشان سهمی در کسبشان نداشته‌اند، در دسترس‌تر بوده است. گواه اين ادعا شواهد تاريخی در همه حوزه‌‌های فوق است.
در اولين نظر، و از ديدگاهی ساده‌انگارانه، مردان از زنان در تمامی زمينه‌ها برترند. اين همان چيزی است که طی قرون متمادی بر زنان تحميل شده و منجر به رفتارهای ظالمانه مردان در قبال زنان شده است. ناگفته پيداست که عوامل فيزيولوژيک مثل ترکيب‌بندی اندام و نيز نقش مادری و... نقشی به‌سزا در تحکيم اين سلطه مردانه داشته‌اند.
آنچه در پس‌زمينه تاريخ جريان داشته و به مردان مجال ميدان‌داری می‌داده است فراهم بودن بستر زندگی است. اکثريت حاکمان و جنگجويان و عالمان در چارچوب نهادی به نام خانواده رشد يافته و به کمال رسيده‌اند، اما چون هميشه زنی بوده است که با بزرگواري، زورق خانواده را حفظ کند،‌ نقش زنان هم مثل آبی که ماهيان در آن شناورند و از آن غافلند، مورد غفلت واقع شده است.
جامعه بشری متشکل از خانواده‌هاست. خانواده مثل زورقی است که جامعه به نسبت آن مثل توده‌ای به هم پيوسته از زورقهاست که در دريای تاريخ شناور است. دستاوردهای بشری در طول تاريخ، مانند پرده‌ای رنگارنگ است که بر فراز اين توده جلوه‌نمايی می‌کند. اين پرده برای سرپا ماندن پايه‌های متعددی دارد. هر يک از اين پايه‌ها در يکی از اين زورقها به نام خانواده استقرار يافته است. اگر اين زورقها روی آب شناور نمی‌ماندند، اين پرده پر نقش و نگار باقی نمی‌ماند. مايه پيوستگی و استحکام اين زورقهای بيشمار، بزرگواری زنان است که اگرچه نقشی اساسی در پايداری پرده نمايش افتخارات بشری دارد، اما نمود چندانی ندارد. همين باعث می‌شود مردانی که بر اين پرده نقاشی می‌کنند دچار اين توهم شوند که نقش مهم‌تری دارند، حال‌آنکه زيبايی پرده٬ فرع بر پايداری آن است.
گفتم که زنان نگاه‌دارنده بنيان خانواده هستند، اما دليلی بر آن نياوردم. آنچه من می‌يابم اين است که آنچه به زنان توانايی ايفای اين نقش اساسی را می‌دهد، شعور زندگی است که در آنها از مردان بيشتر است.
مردان اگرچه توانايی پردازش بهتری دارند، اما برای درک برخی مسائل ابزارهای ضعيف‌تری دارند. در شرايط اوليه برابر، مردان در دانش و رياضيات و امور استدلالی از زنان پيش می‌افتند: چون اگر به هر دو٬ يک مجموعه اطلاعات عرضه شود، مردان بهتر آن را پردازش می‌کنند. در عين حال نبايد از نظر دور داشت که قدرت پردازش تنها برای درک مسائل کافی نيست.
مثالی را که به گمانم رهگشاست ذکر می‌کنم. فرض کنيد يک فرد نابينا با قدرت ذهنی بسيار زياد و حافظه بسيار قوی را در خانه‌ای قرار دهيم و از او بخواهيم نقشه آن خانه را بدست بياورد. او شروع به لمس در و ديوار و اجسام می‌کند و چون توانايی ذهنی زيادی دارد٬ از تجسم خوبی برخوردار است و به مدد حافظه قوی با يک بار لمس همه خانه٬ نقشه را می‌يابد.
با اين همه، هر چقدر توانايی ذهنی و حافظه فرد نابينا زياد باشد، نمی‌تواند همان‌گونه که فردی معمولی ولی بينا اين کار را انجام می‌دهد، از عهده کشف نقشه خانه برآيد. در درک برخی مسائل٬ زنان نسبت به مردان همان برتری بينا به نابينا را دارند.
در برخی امور ابزارهايی برای درک واقعيت در نهاد زنان به وديعت نهاده شده که نوع نيل به شناخت را در ايشان با مردان متفاوت می‌کند و همين باعث می‌شود که برخی مسائل را که مردان با تحمل مشقت و دشواری بسيار و با اتکا به توانايی ذهنی و با تحليل و پردازش بسيار در می‌يابند، زنان به سهولت نزد خويش حاضر داشته باشند.
از اين رو است که بسياری از مردان که در بيرون از خانه موفق ارزيابی می‌شوند، در درک مسائل منزل ناتوان می‌باشند. درعين حال همسرانشان به سهولت اين مسائل را درک می‌نمايند. اينجا است که ناتوانی مردان بروز می‌يابد و برای پايداری خانواده در اين شرايط، عمدتاً گذشت و بزرگواری زنان خميرمايه اصلی می‌گردد
*****
نقل از:
daray.persianblog.com
*****
حسین پارسا
سلام
یک دوستی می گفت هرکس برات یه اعتباری باز می کنه هیچ وقت اعتبارت رو تا ته خرج نکن.
دوستک

دوشنبه، آذر ۱۶، ۱۳۸۳

من اخیرا یه چیزایی در مورد یه پستی که در گذشته نوشتم فهمیدم که یه کم فهمیدم بعضیا از بعضی چیزایی که من نوشته بودم خوششون نیومده بود البته مثل احمدعلی نبودن که زود جو بگیرشون و پست آدم رو پاک کنن.
ولی به هر حال من از اون آدما عذر می خوام
مساله اونقدر قدیمی هست که دیگه خودشونم یادشون نیاد شاید!!
دوستک
سلام
علی یک که نه دو تا وب سایت قشنگ برا درسای بررسی1 و ماشین3 درست کرده بود که چی. اما حیف این استادا که قدر نمی دونن. اصلا از تمدن بدورن.
نکته بعدی اینکه کوچه علی و عزیز اینا رو آسفالت کردن. خب وقتی خودشون نمی گن من باید بگم دیگه.
نکته سوم احمدعلی که من هنوز باهاش قهرم از اصفهان برگشته.
نکته چهارم اینکه روز علی مبارک. روز منم مبارک.
نکته پنجم اینکه علی فهمید من می خوام بگم پرنیانی مذهبیه.
برا امروز بسه
دوستک
سلام
این حاج حسین هم مارو گذاشته سر کار

یکشنبه، آذر ۱۵، ۱۳۸۳

سلام
تاخیر منو ببخشید امتحان دیگه.
تا بعد
دوستک

پنجشنبه، آذر ۱۲، ۱۳۸۳

کاشکي بودي، تا ببيني
لحظه هام بي تو مي ميرن
براي با تو نبودن
انتقام از من مي گيرن

چهارشنبه، آذر ۱۱، ۱۳۸۳

نفسی می آید و می رود اما نمی دانم چرا این امتحانات لعنتی با همان سرعتی که می آیند نمی روند.
زنده ام
ش. آویخته

عکسها:
غبار گذشته بر پنجره فردا Š

www.flickr.com
My Odeo Podcast

بایگانی کل


اینجا اسمش لینکدونی ه


2004-2006 Maahtaab ©

Template borrowed from Geir Landr? with minor changes